درباره موفقیت و انسانهای موفق و راههای رسیدن به موفقیت درکسب و کار و بازاریابی شبکه ای
 

چه رازی در عدد۴۰ نهفته است؟

حجت‌الاسلام‌رضا الهی‌منش، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب از اسرار اربعین می‌گوید.

چه رازی در عدد۴۰ نهفته است؟

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،   فردا روز اربعین حضرت سیدالشهدا (ع) است، اما واقعا چرا برای امام‌حسین (ع) چهل روز پس از شهادت ایشان مراسمی ویژه می‌گیریم؟ چرا مثلا ۳۰روز بعد مراسم خاصی نمی‌گیریم؟ اصلا چرا عدد۴۰ در روایات، دعا‌ها و اذکار و حتی مراحل کمال عرفانی از اهمیتی به‌سزا برخوردار است؟ چرا بر چله‌نشینی تأکید شده است؟ چرا در دو آیه شریفه از قرآن به میقات چهل‌شبه حضرت موسی (ع) اشاره شده‌است؟ اصلا آیا راز و رمزی در اعداد نهفته است؟ مثلا چرا باید هنگام دعا خواندن تعداد مشخصی از دعا‌ها را خواند؟ مثلا هفت‌بار ذکر شریف یا «ارحم‌الراحمین» یا ۷۰بار سوره مبارکه حمد برای شفای بیمار یا...؟

برای پاسخ به این سؤالات با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتررضا الهی‌منش، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب گفت‌وگویی کرده ایم که می‌خوانید. البته باید برای خواندن این متن کمی حوصله داشته باشید؛ چرا که اصطلاحات و تعابیر به کار رفته در آن ممکن است در ابتدا برایتان سنگین باشد، ولی هرچه مصاحبه پیش رود، متوجه مبحث و معانی که پشت اعداد وجود دارد، خواهیدشد.


بیشتربخوانید


می‌دانیم که عدد ۴۰ در ادعیه و اذکار از اهمیتی به‌سزا برخوردار است. به نظر شما اهمیت و خاصیت این عدد و چرایی تکرار اذکار و آیات در تعداد مشخص در چیست؟

یکی از سوال‌هایی که جناب‌عالی طرح کردید نقش اعداد در هستی است. از جمله عدد ۴۰ و، چون این ایام هم تناسب دارد با این مباحث و ما اربعین را در پیش داریم، مناسب است نقش تکوینی اعداد در هستی و نقش تکوینی عدد ۴۰ و ارتباطش با اربعین امام‌حسین (ع) تبیین شود.

از نگاه عرفان اسلامی، اساس هستی یک حقیقت واحد است که همه ظهورات از اوست. او همه‌جا را پر کرده‌است و همه موجودات و مراتب هستی ظهورات او هستند. اگر این حقیقت را بخواهیم با عدد تعبیر کنیم، عدد یک نزدیک‌ترین تعبیر برای بیان آن حقیقت است؛ زیرا تکثر اعداد در واقع تکثر همان واحد و تکثر عدد یک است. به عبارتی عدد دو، دو تا یک است و عدد سه، سه تا یک؛ لذا از این‌جهت اساس همه اعداد «یک» است. اما آنجا که بحث پیدایش و تکثر مطرح می‌شود از نگاه عرفانی ابن‌عربی، منشأ پیدایش کثرات عدد ۳ است یا به‌عبارتی سه چیز منشأ پیدایش کثرات در عالم است: اول: ذات الهی، دوم:تجلی الهی در قالب فاعلیت و سوم: تجلی الهی در قالب قابلیت که البته این دو تجلی آخری از خودشان به تنهایی چیزی ندارند هرچه دارند از همان اولی است. پس همین است که می‌گوییم اساس هستی همان عدد یک است. این جنبه فاعلی و جنبه قابلی هم دو ظهور از ظهورات حق هستند.

مولوی در مثنوی می‌گوید: آن یکی جودش گدا آرد پدید/ وان دگر بخشد گدایان را مزید

با یک جنبه از جودش، نقش فاعلی را ایفا می‌کند و گدا می‌آفریند. منظور از گدایان، اعیان ثابته هستند و همان جنبه قابلی موجودات که فیض را قبول می‌کنند.

این گدا همان تعبیر عین ثابته در عرفان است که صورت پیش‌از خلقی موجودات است. آن جنبه از ظهور حق که جنبه ایجادی است به‌صورت فیض اقدس باعث شده اعیان ثابت ایجاد شود.

ممکن است مخاطبان ما با یک سری از اصطلاحات عرفانی آشنایی چندانی نداشته‌باشند؛ لذا در مورد اعیان ثابته توضیح بدهید.
بله. خداوند متعال با یک جلوه‌اش در قالب فیض اقدس، ظهور پیدا می‌کند و اثر این ظهور عبارت‌است از پیدایش اسماءا... و اعیان ثابته. سپس با ظهور دیگر می‌آید این قابلیت‌ها را به فعلیت تبدیل می‌کند. یعنی هر عین ثابتی یک قابلیتی دارد. خداوند با فیض مقدس خود این قابلیت‌ها را در خارج محقق می‌کند. تعریف اجمالی اعیان ثابته این است که وجود پیش‌از خلق موجودات است، که زمان ندارد و ازلی است.

یعنی آنچه در عالم روح بوده پیش‌از تجسم آنها؟
فراتر از عالم روح است. اعیان ثابته مرتبه‌ای از موجوداتند که پای مخلوق در کار نیست. روح هم یک مخلوق است. روح، نفس و اجسام مادی همه مخلوق هستند. جهان خلقت سه مرحله دارد: ۱) جهان ارواح ۲) جهان انفاس و ۳) جهان ماده. این‌ها در طول هم هستند، اما همه مخلوق‌اند و همه این‌ها وجود پیش‌از خلقی دارند. حتی روح! که به این وجود پیش از خلقی، اعیان ثابته می‌گویند.
سه‌تا سوال از شما می‌پرسم که جواب آن را بگویید. سوال اول:خدا پیش‌از این‌که مخلوقی را بیافریند علم دارد که چه می‌خواهد بیافریند؟ پاسخ بله است.

سوال دوم: این علم خدا از چه زمانی است؟ پاسخ: ازلی است.
سوال سوم: می‌شود بگوییم کسی عالم است، اما معلومی در کار نباشد؟! مثل این‌که بگوییم کسی پدر است، اما فرزندی در کار نباشد! نمی‌شود کسی پدر باشد، ولی فرزند نداشته باشد. این‌ها مفاهیم اضافی و نسبی هستند پس عالم بودن، بدون معلوم محقق نمی‌شود.

اگر می‌گوییم خدا از ازل عالم است پس باید از ازل معلوم هم موجود باشد پس من و شما که از ازل معلوم خداوند هستیم پس از ازل وجود داشتیم. آن وجود پیش‌از خلقی ما را در عرفان، عین ثابت یا وجود علمی می‌گویند که غیر از وجود عینی است.
عدد یک نماینده وحدت ذات پروردگار است، اما عدد سه در واقع شروع کثرت است. یعنی کثرت در هستی از عدد سه شروع می‌شود.

این اعداد یک صورت ظاهر دارند و یک صورت باطن. هر چیزی که به آن شی‌ء اطلاق شود یک عین ثابتی دارد، هر چیزی غیر از عدم. مثلا قلمی که در دست شماست، در یک سطح در ذهن سازنده آن وجود داشته با همه جزئیاتش. پس هر چه به آن شی‌ء اطلاق شود، باطنی دارد. باطن باطن دارد و باطن باطن باطن و... در یک تعبیری می‌گویند هفت باطن دارد و در تعبیر دیگر می‌گویند هفتاد باطن دارد.

پس باز می‌رسیم به مبحث اعداد!
بله و من می‌خواهم بگویم عدد هم یک شی‌ء است که باز هم باطن دارد. گاهی می‌گوییم مثلا یک عدد پرتقال، اینجا عدد مهم نیست بلکه آن شی‌ء شمارش‌شده مهم است. گاهی هم می‌رویم سراغ خود عدد. عدد یک، عدد ۳، عدد۴ و... این‌هم یک شی‌ء است و عین ثابت دارد. از ظاهر اعداد به زبان‌ها و شکل‌های مختلف که بگذریم این‌ها یک باطن دارند که باطن آن‌ها در همه ملیت‌ها یکسان است.

عدد یک برای خودش باطنی دارد که به ذات الهی می‌رسد. عدد سه باطنش به‌مراتب هستی یعنی ذات الهی، قابلیت و فاعلیت می‌رسد؛ که البته فاعلیت و قابلیت هم جلوه‌های همان ذات الهی هستند. برای مثال چوب وجود دارد، ولی اگر فاعلیت نجار نباشد، هیچ‌گاه این چوب شکل در یا کمد پیدا نمی‌کند. پس برای پیدایش کثرت، هم ذات الهی لازم است و هم جنبه فاعلی و هم جنبه قابلی. پس رمز عدد سه این قضیه است.

اما عدد هفت! آن هم برای خودش رمز و سری ملکوتی دارد. یکی از اسرارش آسمان‌هاست که هفت تاست. زمین‌ها، در‌های جهنم، مراتب باطن انسان، این‌ها هم هفت تا هستند، اما مراتب باطن انسان یعنی نفس، قلب، عقل روح، سر، خفی و اخفی و... برویم تا برسیم به مرتبه اسماءا. اما امهات (مهم‌ترین) اسماءا... هم هفت تا هستند:حی، علیم، قدیر، مرید، سمیع، بصیر و متکلم.

پس برای پیدایش هر موجودی این هفت تا دست‌به دست هم می‌دهند. هر موجودی مظهر حیات است حتی موجوداتی هم که به‌نظر ما جان ندارند و جماد هستند از نگاه قرآن زنده‌اند. قرآن می‌فرماید: هیچ ذره‌ای از ذرات عالم نیست مگر این‌که تسبیح‌گوی حق است و شما آن را نمی‌بینید.

اگر تسبیح‌گوی هست پس حیات، علم، قدرت و اراده دارد و سمیع، بصیر و متکلم است. این هفت امهات اسماء در هر موجودی هستند.

پس به این علت است که در اذکار و ادعیه به عدد۷ تأکید شده است؟
بله در روایات است که اگر ۷۰ یا ۷‌بار سوره حمد را بر مرده بخوانید و مرده زنده شود تعجب نکنید.

حالا برویم سراغ عدد۴۰! عدد۴۰ هم یک شی‌ء است پس، چون شی‌ء است باطن دارد. باطن آن چیست؟ عین ثابت دارد. عین ثابته آن چیست؟
عدد۴۰ را که به زبان می‌آوریم یا روی کاغذ می‌نویسیم این‌ها امور اعتباری هستند پس برای من نوعی مفهوم چهل را می‌رسانند. زبان مانند رسم‌الخط، امری اعتباری است پس قراردادی هستند و به همین دلیل از ملتی به ملت دیگر فرق می‌کنند، اما عدد۴۰ یک واقعیتی دارد که برای همه یکسان است.

واقعیت آن بیانگر رمزوراز این عدد است؟
بله.

واقعیتش همان عین ثابت آن است؟
نه این واقعیت درجات دارد تا می‌رسد به عین ثابت آن. باطن این امور ظاهری یکی دوتا نیست. این باطن به یک تعبیر، یکی است به یک تعبیر هفت تا، هفتاد تا، هزار و یک... و به تعبیر دیگر بی‌نهایت است. تازه خود عین ثابت هم نهایت نیست بالاتر از عین ثابت اسماءا... است. هر شی‌ء یک رب دارد و رب آن یکی از اسماءا... است.

این است که بزرگان فرمودند: اگر توجه کنید دست بی‌وضو حتی به کرم یا به هر شیئی نمی‌زنید، چون آن شی‌ء ظهور اسماءا... و بلکه خودش یکی از اسماءا... است.

هر چیزی یک واقعیت دارد که آن واقعیت وابسته به اعتبار نیست و از ملتی به ملت دیگر فرق نمی‌کند. نمونه‌ای از این واقعیات که مورد بحث ماست عدد۴۰ است.

هیچ پیامبری به نبوت نرسیده مگر در ۴۰سالگی. چهل در واقع حقیقتی است که انسان را به کمال می‌رساند. نهایت کمال انسان ۴۰‌سالگی است. بعدا هر چه به‌دست می‌آید همان یافته‌های تا ۴۰سالگی است که ممکن است شکوفا شود. نبوت انبیا در ۴۰سالگی و کمال سلوکی انسان در ۴۰روز است. اگر کسی ۴۰روز اخلاص بورزد می‌تواند به کمال برسد. در حدیثی از رسول خدا که شیعه و سنی ذکر کرده‌اند آمده است: هرکس ۴۰روز اخلاص ورزد و اعمال خود را برای خدا خالص کند، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش به زبانش جاری می‌کند.

این روایت می‌تواند به میقات ۴۰شبه حضرت موسی هم اشاره داشته باشد؟
بله عرض کردم آن هم هست. در واقع حقیقتی است به‌نام تأثیر ۴۰ که موسای‌کلیم (ع) هم برای رسیدن به کمال باید این ریاضت و بندگی ۴۰شب را انجام دهد.

دو بار هم در قرآن بر آن تأکیدشده؛ آیات۵۱سوره بقره و ۱۴۲سوره اعراف.
بله و درباره عدد۴۰ گفته‌شده که ۴۰سال طول کشید تا گل آدم سرشته شد و نفس به آن تعلق گرفت. خداوند در چند جا دراین‌باره می‌فرماید که ما آدم را از خاک آفریدیم. در جای دیگر می‌گوید از گل آفریدیم و در جای دیگر می‌گوید که شما را از حما مسنون یعنی گل بدبو آفریدیم! درواقع این مراحلی است که بر انسان گذشته تا دمیده‌شدن روح و تعلق نفس انسان به این پیکره.
باز در مورد عدد۴۰ روایت هست که اگر کسی تا ۴۰‌سالگی خطایی مرتکب شود، فرشتگان کاتب اعمال مأمور هستند با مسامحه با او برخورد کنند و اگر کسی از چهل بگذرد خدا دستور داده با عدم‌مسامحه و سختگیری با او برخورد کنند.

پس می‌توانیم بگوییم خوش به سعادت کسانی که قبل از ۴۰سالگی از دنیا بروند؟ حتما مورد عفو الهی قرار می‌گیرند، چون بعد از چهل کار برای ما سخت خواهد شد.

نه نمی‌توان این‌گونه گفت. اگر کسی بعد از ۴۰‌سالگی بندگی را ادامه دهد و شروع کند به انتشار دستاورد‌هایی که قبل از ۴۰سالگی داشته این توفیقی است که خدا نصیب او کرده است. از این‌رو تقاضای مرگ مکروه است گرچه مستحب است انسان پیوسته برای مرگ آماده باشد.

باز در مورد اسرار عدد۴۰ این است که انسانی که از دنیا می‌رود در اوائل فوت، روح با بدن انس دارد، ولی این انس رفته‌رفته کم می‌شود، اما در روز چهلم این روح دوباره اجازه دارد به بدن سر بزند و این‌که چهلم می‌گیرند به این دلیل است. در روایات آمده که روح ۴۰روز بعد از فوت فرد به قبر او سر می‌زند.

اما راجع به اربعین امام‌حسین (ع). یک تفاوت اساسی که بین اولیای الهی به‌ویژه چهارده معصوم با بقیه انسان‌ها هست این است که آن‌ها روحشان پیوسته بر جسم‌شان اشراف دارد و مثل بقیه مردم نیستند. در ابتدای کتاب کامل الزیارات آمده که حضرت امام‌حسن (ع) محضر جدشان حضرت‌رسول (ص) مشرف بودند و پرسیدند: یا جداه! ثواب زیارت شما چیست؟

حضرت در پاسخ یک قاعده کلی فرمودند که هر کس مرا در حیاتم و در مماتم و هر کس پدرت را، برادرت را و تو را در حیات و ممات زیارت کند، بهشت بر او واجب است. بعد فرمودند اگر کسانی بعد از مرگ من به مدینه بیایند خودم سلام آن‌ها را پاسخ خواهم داد.

این خاصیت ویژه تشرف به حرم اهل‌بیت (ع) است پس نگوییم از همین‌جا سلام می‌دهم! چه فرقی می‌کند؟ در این احادیثی که در کتاب کامل الزیارات آمده حضرت رسول (ص) می‌فرمایند که من خودم جواب سلام آن‌ها را می‌دهم.

پس می‌توانیم بگوییم این است راز اعتقاد ما شیعیان که برای زیارت مقابر مقدسه مخصوصا حرم اهل‌بیت (ع) حرکت قائل هستیم و خیلی‌ها مثل وهابیت به این احترام اعتقادی ندارند و حتی به‌همین دلیل ما را مشرک می‌خوانند. این اعتقاد ما طبق فرموده حضرت‌رسول (ص) است که حیات و ممات آن‌ها مثل افراد عادی نیست و این فلسفه زیارت رفتن ماست؟

بله مبحث ما این است که اولیای الهی مخصوصا حضرت رسول (ص) و اهل‌بیتش روحشان پیوسته بر جسم‌شان اشراف و احاطه دارد. ازاین‌رو رسول خدا فرمود: اگر به مدینه مشرف شدید خودم جواب سلام شما را می‌دهم لذا در اذن دخول زیارت‌نامه‌های ائمه هست که اشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی. این برگرفته از حدیث نبوی است. در ادامه حضرت فرمودند: اگر از دور به من سلام کنید سلام شما را به من می‌رسانند. پس تفاوت است بین سلامی که از دور باشد و مشرف‌شدن به زیارت ایشان.

بله و حتی دو زیارت‌نامه جداگانه برای حضرت‌رسول (ص) در کتاب مفاتیح‌الجنان آمده یک زیارت هست که مخصوص تشرف به حرم حضرت‌رسول (ص) در مدینه و زیارت دیگر از راه دور است؛ زیارت حضرت‌رسول (ص) من بعید یا از راه‌دور.

بله و عرض ما این است با توجه به این‌که ارواح ائمه معصومین (ع) حتی بعد از مرگ پیوسته بر جسم‌شان تعلق دارد پس چه معنایی دارد که زیارت امام‌حسین (ع) در اربعین ثواب خاص دارد؟ جوابی که به‌نظر می‌آید این است که روح امام حسین (ع) یک توجه ویژه‌ای پیدا می‌کند.

خداوند متعال عنایت ویژه‌ای به روح امام‌حسین (ع) دارد که این عنایت ویژه اثرش به زائران او سرایت می‌کند. انگار که روح ایشان در چهلم یک نورانیت ویژه‌ای پیدا می‌کند که غیر از آن نورانیتی است که پیوسته برای روح امام است یعنی آثار و خیرات و برکاتی که از قبر آن حضرت در چهلم برای همه خلایق آشکار می‌شود، لطف ویژه‌ای از سمت خداوند متعال به زائران امام‌حسین (ع) است.

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) متن نوحه‌هایی در وصف این بانوی گرامی در ادامه این مطلب آمده است.

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) متن نوحه‌هایی در وصف این بانوی گرامی، در ادامه این مطلب آمده است.

 

غلامرضا سازگار:

لحظه آخر است/ گریه کن یا علی      

تا نرفتی ز دست/  گریه کن یا علی

ای غریب وطن / گریه کن بهر من(2)

بر جوانی من / گریه کن یا علی      

بر حسین و حسن / گریه کن یا علی

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

این سکوتت به جان / آتشم می زند    

گریه کن تا به دل / عقده ات بشکند

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

آه من بر جگر / بغض تو در گلو     

من نگفتم به تو / تو به زهرا بگو

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

لحظه آخره / عمر زهرای توست     

سوی جنت روان / یار تنهای توست

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

دشمنان خدا / متحد آمدند      

پیش چشمان تو / همسرت را زدند

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

آتشت بر جگر / ناله ات تا خداست      

پس چرا یا علی / گریه ات بی صداست

ای غریب وطن / گریه کن بهر من

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

متن مداحی محمود کریمی:

بیش از این سوختن نمی خواهم

گریه بر خویشتن نمی خواهم

مده زحمت به بازویت مادر

به خدا پیروهن نمی خواهم

درد داری تو استراحت كن

نیمه شب آب من نمی خواهم

ای كه غم دیده از وطن هستی

بعد از این من وطن نمی خواهم

فكر عریانی مرا كم كن

غرق در خون كفن نمی خواهم

وقت قتلم میا سوی گودال

وقت كشته شدن نمی خواهم

تو ببینی كه شمر می آید

از تو بر سر زدن نمی خواهم

روی تو سایه ای كبودین داشت

سر سالم به تن نمی خواهم

شاد كن جان من كه غمگین است

رحم كن بر دلم كه مسكین است

روز اول كه دیدمت گفتم

آن كه روزم سیه كند این است

نكشد كس كمان عشق با زور

عشق شاه همه سلاطین است

بی رخت دین من همه كفر است

با رخت كفر من همه دین است

گه گهی یاد كن به دشنامم

سخن تلخ از تو شیرین است

بنوازی و پسش بیازاری

آخر ای دوست این چه آیین است

روز اول كه به استاد سپردند مرا

دیگران را هنر آموخت مرا مجنون كرد

 

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

متن مداحی مهدی میرداماد:

اسماء دل همه بی تابه

اسماء نگو مادرم خوابه

اگه که خوابه پس چرا نفس نمیکشه

دیگه از این به بعد رو موهام دست نمیکشه

دیگه دلم آروم نداره

یکی بره کمک بیاره

مادرم از دستم رفت

وای مادر وای مادر (ای وای مادرم)

ای وای چرا صورتش زرده

ای وای چرا بدنش سرده

چرا یه پارچه ی سفید کشیده رو تنش

نمی دونم آخه چیه این خون رو پیراهنش

بگو همین حالا داداشم

دیگه برن بگن به بابام

مادرم از دستم رفت

وای مادر وای مادر (ای وای مادرم)

اسماء دل همه بی تابه

اسماء نگو مادرم خوابه

اگه که خوابه پس چرا نفس نمیکشه

دیگه از این به بعد رو موهام دست نمیکشه

بابا رسیده دم خونه

دیده که پر غم خونه

غریبونه حالا نشسته پیش مادر رو

میگه که فاطمه بده جواب حیدر رو

می سوزم از آتیش آهش

دیگه میخونم از نگاهش

مادرم از دستم رفت

 

متن مداحی محمود کریمی:

خواب در چشمان یثرب آمده         مردمش خود را به خوش خوابی زده
باد سرد درد بین کوچه ها         هوهوی شبگرد بین کوچه ها
احتضار از راه مخفی آمده          رد شد از زیر در آتش زده
در میان خانۀ مولا چه بود    باغبان بود و گل یاس کبود
بانوی لولاک روی بسترش    سر نهاده روی پای رهبرش
قابض الارواح با روح الامین    نوحه می خوانند بر بانوی دین
مرغ شب فریاد هوهو میزند    شب کنج حجره سوسو میزند
سایه ای بروی دیوار گلی است       سایۀ لرزان مولایش علی است
زانویی زیر سر بانوی خود     در بغل دارد دگر زانوی خود
چشم دارد بر نگاه فاطمه     شعله میگیرد ز آه فاطمه
ناله ای آرام می آید به گوش     می رود از هوش و می آید به هوش
هر زمانی چشم خود را باز کرد      با زبان دل سخن آغاز کرد
کای همیشه همنشین فاطمه    ای امیرالمومنین فاطمه
ای که بر ارض و سماء هستی امیر     جان زهرایت سرت بالا بگیر
آنکه باید این چنین باشد منم           آنکه باید شرمگین باشد منم
خواستم یاری کنم اما نشد        بند حزن از دستهایت وا نشد
کار من از تو حمایت بود و بس      از رضای تو رضایت بود و بس
من وِلایت را به جان دارم علی      روی بازویم نشان دارم علی
تو ولی داوری مولای من         بر دو عالم سروری مولای من
فاتح بدر و حنین و خیبری      تو وصی مصطفایی، حیدری
گردش آرام آرام نگات       کرده ترسیم مدار کائنات
ای پناه جان احمد در احد      فاطمه آن روز مدیون تو شد

 

متن نوحه شهادت حضرت زهرا(س)

غلامرضا سازگار:

ساقی کوثر خداحافظ
فاتح خیبر خداحافظ
می‌رود فاطمه از دنیا
واویلا واویلا واویلا

 

من که رفتم بر تو از امشب
خانه‌داری می‌کند زینب
او بود نایبة الزهرا
واویلا واویلا واویلا

 

من یگانه همسرت بودم
یاور بی‌یاورت بودم
تو پس از من می‌شوی تنها
واویلا واویلا واویلا

 

یا علی گریه برایم کن
در قنوت شب دعایم کن
چون دعایت می‌رود بالا
واویلا واویلا واویلا

 

تو امیرالمؤمنین استی
پس چرا در خانه بنشستی
زور بازویت چه شد مولا
واویلا واویلا واویلا

 

نیمه‌شب دفنم نهانی کن
با حسینم مهربانی کن
تشنه خوابش نبرد شب‌ها
واویلا واویلا واویلا

 

بر سر قبرم بمان مولا
بهر من قرآن بخوان مولا
در دل شب مخفی از اعدا
واویلا واویلا واویلا

 

شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها تسلیت باد

بسم الله الرحمن الرحيم

شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها

فرا رسيدن شهادت صديقه كبرى، فاطمه زهرا، پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله همسر امير مؤمنان على بن أبى طالب، و مادر امامان معصوم را به تمامى شيفتگان و دوستداران خاتم پيامبران و اهل بيت پاك و مطهر آن حضرت تسليت عرض نموده، اميد آن داريم كه در دنيا سعادت پيروى و زيارت اين بزرگواران را داشته باشيم، و در آخرت از شفاعتشان بهره‏مند گرديم، آمين ربّ العاليمن.

به همين مناسبت مختصرى از فضايل و مناقب اين بانوى بزرگوار، و زندگى و شهادت آن حضرت را در اينجا مى‏آوريم، به اميد آن كه مقبول آستان شريفش واقع شود.

1 - ميلاد نور

فاطمه زهراعليها السلام در روز بيستم جمادى الثاني، در سال پنجم بعثت در مكه مكرمه ديده به جهان گشود، پدر بزرگوارش خاتم الأنبياء حضرت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله و مادر گرامش خديجه كبرى‏عليها السلام است، همان بانويى كه با تمام وجود از پيامبرصلى الله عليه وآله دفاع كرد و اول زنى بود كه به آن حضرت ايمان آورد.
اما چرا از فاطمه زهراعليها السلام به نور تعبير كرديم؟ در روايتى كه مرحوم صدوق در كتاب امالى نقل كرده چنين آمده است: «پيامبر اكر فرمود: وقتى كه مرا به معراج بردند، جبرئيل امين دست مرا گرفت و وارد بهشت كرد، از خرماى بهشتى به من داد و من آن خرما را تناول كردم، آن خرما در صلب من تبديل به نطفه شد، و سپس فاطمه زهرا از آن به وجود آمد، پس فاطمه انسان بهشتى است، هر وقت مشتاق بوى بهشت مى‏شوم فاطمه را مى‏بويم».
و در زيارت جامعه كبيره مى‏خوانيم: «خداوند انوار شما را خلق كرد، و پيرامون عرش خود قرار داد» و در زيارت امام حسين‏عليه السلام مى‏خوانيم: شهادت مى‏دهم كه تو نورى بودى در پشت مردان بلند مرتبه و در رحم زن‏هاى پاك و مطهر.
آرى، نور خداوند ابتدا در وجود خاتم پيامبران، و امير مؤمنان على عليه السلام جاى گرفت، و سپس از پيامبرصلى الله عليه وآله به فاطمه زهراعليها السلام منتقل شد.
وقتى اين انسان بهشتى و تنديس نور به دنيا آمد دل پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پر از شادى و سرور گشت، رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏دانست كه اولاد او فقط از نسل فاطمه زهراعليها السلام است، و او تنها حامل نور اوست، و از اين جهت او را بسيار دوست مى‏داشت، و او را «امّ ابيها» مى‏خواند.
و درباره او مى‏فرمود: فاطمه پاره تن من است، آنچه او را ناراحت كند مرا نيز مى‏آزارد. و نيز آن حضرت صبح هر روز كه به مسجد مى‏رفتند آستانه درب خانه فاطمه‏عليها السلام را مى‏گرفتند و مى‏گفتند: «سلام بر شما اى اهل بيت نبوت» إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

2 - كوثر رسالت‏

در جامعه‏اى كه فاطمه زهراعليها السلام به دنيا آمد، مردمى مى‏زيستند كه به فرموده قرآن وقتى به آنها اطلاع مى‏دادند كه صاحب دختر شده‏اى، خشمگين شده و از شدّت خشم صورت آنان سياه مى‏شد.
در اين جامعه اگر فردى داراى چندين دختر بود، لكن پسرى نداشت، به اصطلاح آنان ابتر، و يا بدون فرزند محسوب مى‏شد، و مردم جاه پرست و دنيا زده آن روز اين را به عنوان يك عيب به رخ او مى‏كشيدند.
اما در مورد پيامبر مسأله‏اى ديگر نيز وجود داشت و آن اين كه محمدصلى الله عليه وآله فرزندى ندارد و وقتى از دنيا برود نسل او منقطع شده و در نتيجه از رسالت و دعوى او نيز اثرى باقى نخواهد ماند.
اين تنها عاص بن وائل نبود كه آن حضرت را به نداشتن پسر مذمّت و سرزنش مى‏كرد، بلكه عاص بن وائل سخنگوى فرهنگ جاهليت و ضدّ انسانى آن روز بود كه با تمام قوا در مقابل پيامبر اكرم و تعاليم الهى او ايستادگى مى‏كردند.
در مقابل اين سرزنش‏ها و خيال‏هاى خام براى براندازى رسالت آخرين پيامبر خداوند متعال به رسول اكرم «كوثر» يعنى فاطمه را اعطا كرد، و در وصف او سوره‏اى نازل فرمود، آرى اين سوره كوثر بود كه حتى اگر آن را خير كثير تفسير كنيم باز بر وجود مقدس و مطهر فاطمه زهراعليها السلام منطبق است، زيرا يازده امام از نسل و ذريه پاك پيامبر اكرم و على همه از اولاد فاطمه زهرايند، و آن امام و حجتى كه خداوند متعال به واسطه او جهان را پر از عدل و داد مى‏كند مهدى فاطمه است. و امروز هرچه از اولاد پيامبرصلى الله عليه وآله مشاهده مى‏كنيم كه در بين آنان فحول و بزرگانى از علما هستند همه از اولاد فاطمه زهراعليها السلام مى‏باشند.
و اين خير كثير، و اين كوثر، و اين ذريه طيبه و پاك و مطهر تا قيام قيامت ادامه دارد و روز بروز نسل پيامبر اسلام در تزايد است، و اين موضوع را درباره هيچ كس از خلقت آدم تا امروز هيچ كس سراغ ندارد.

3 - پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله

اين كه انسان بچه‏هاى خود را دوست دارد امرى است غريزى كه اثبات آن نياز به برهان و استدلال ندارد، زيرا اين نتيجه عاطفه‏اى است كه خداوند در وجود هر فردى قرار داده است، و همين جهت است كه پدر و يا مادر سختى‏ها را متحمل مى‏شوند، بى خوابى مى‏كشند، و هر زحمتى را به جان مى‏خرند تا فرزندشان آسايش داشته باشند.
البته اين محبت و عاطفه در افراد مختلف است، در بعضى ضعيف، و در عده‏اى ديگر به اندازه لازم، و در بعضى در حد افراط است.
محبت در حد افراط و زياد از حد مى‏تواند ناشى از دو چيز باشد. اول: ناشى از جهل و نادانى، كه اين نوع دوست داشتن موجب بد تربيت شدن فرزند مى‏شود، و به اصطلاح نه تنها به نفع او نيست، بلكه براى او ضرر هم دارد.
دوم: ناشى از ارزش‏هاى والا و بالايى است كه در فرزند وجود دارد، كه در اين صورت نشانه قدر دانى از شخصيت اوست و موجب شكوفايى تمام استعدادهاى مكنون در وجود او مى‏شود.
اين نكته مسلم است كه جهل و نادانى به حريم انبياى الهى راه ندارد، خصوصاً خاتم آنها كه اشرف مخلوقات و عقل كل است، همان انسانى كه هر حركت و رفتار و گفتار ايشان منشأ حكيمانه و عاقلانه دارد.
آرى انسانى كه براى هدايت انسان‏ها و به عنوان آخرين سفير الهى براى هدايت بشريت آمده و مبعوث شده است گزاف نمى‏گويد و مطلب مبالغه‏آميز بيان نمى‏كند، او همان پيامبر راستگو و امينى است كه خداوند متعال صفات و اخلاق او را در قرآن كريم ستوده، و فرموده است: تو از نظر اخلاق داراى خلق عظيم و ستوده‏اى هستى.
با اين مقدمه كه بيان شد به يكى از كلماتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره فاطمه زهراعليها السلام بيان فرموده اشاره مى‏كنيم كه فرمود:
فاطمه پاره تن من است، پس هر كس او را ناراحت كند، مرا آزرده است.

4 - مادرِ پدر: امّ أبيها

در ميان عرب مرسوم است كه افراد كنيه دارند و براى احترام آنان را با كنيه خطاب مى‏كنند، محبت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به فاطمه زهراعليها السلام به حدى بود كه او را با كنيه «ام ابيها» خطاب مى‏فرمود، آرى پيامبر در كودكى مادر خود حضرت آمنه را از دست داده بود، بعد از مادر علاقه شديد به حضرت فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين‏عليه السلام داشت و او را مادر مى‏خواند، و وقتى از دنيا رفت بسيار غمگين شد و فرمود: مادرم از دنيا رفت.
وقتى خداوند فاطمه زهرا را به او عنايت فرمود هر وقت او را مى‏ديد به ياد فاطمه بنت اسد مى‏افتاد و او را جايگزين فاطمه بنت اسد مى‏ديد، و كنيه مادرِ پدر را بر او گذاشت. آرى فاطمه زهرا دختر پيامبر و در عين حال همچون مادر آن بزرگوار بود.

5 - در آستانه ازدواج‏

فاطمه بانوى عصمت و دختر نبوت به سنين جوانى رسيده بوده تمام كمالاتى كه بايد در يك انسان كامل وجود داشته باشد در او جمع بود. چهره درخشان، اخلاق نيك، شرف خانوادگى، فصاحت و بلاغت در كلام، و از همه بالاتر فرزندى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ساير كمالاتى كه عدد آن را فقط خداى فاطمه مى‏داند. بسيارى از اشراف و غير اشراف خواستار همسرى با اين بانوى بزرگوار بودند.
در بين اين افراد كسانى از صحابه بودند كه شك نداشتند پيامبر اكرم با ازدواج آنان با فاطمه موافقت مى‏كند. يكى از اين افراد ابوبكر بود، اما جواب رسول گرامى اسلام اين بود:
منتظر قضاى الهى هستم.
عمر نيز خواستگارى كرد، و همان جواب را شنيد. ديگران نيز همچنين، انس بن مالك نقل مى‏كند كه عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان نزد پيامبر آمدند، عبدالرحمن گفت:
اى پيامبر خدا! فاطمه را به من تزويج كن، مهريه‏اى معادل صد شتر سياهِ سبز چشم كه بار همه پارچه‏هاى گران قيمت مصرى باشد به علاوه ده هزار دينار مى‏دهم.
و عثمان گفت: من نيز چنين مهريه‏اى مى‏دهم با توجه به اين كه من زودتر از عبدالرحمن به اسلام گرويده‏ام. پيامبر اكرم از اين سخنان به خشم آمد، مقدارى سنگريزه برداشت و به طرف عبدالرحمن ريخت و فرمود: تو به مالت بر من مى‏نازى؟ سنگريزه‏ها تبديل به درّ شد كه يكى از آن درها به تمام مايملك عبدالرحمن مى‏ارزيد.
فاطمه زهرا همچنان در خانه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بود تا آن كه مسأله هجرت پيش آمد و پيامبر و مسلمانان در مدينه مستقر شدند، حضرت امير مؤمنان على‏عليه السلام نيز در خانه رسول خدا بود، سن آن بزرگوار به بيست سال رسيده بود، اين در حالى بود كه على‏ عليه السلام اول مؤمن به پيامبر بود، و داراى صفات برگزيده و اخلاق حسنه، همان كمالاتى كه او را مورد حسد قرار مى‏داد، و به جهت اين كمالات همچون خورشيدى بر آسمان انسانيت مى‏درخشيد.
در عين حال او پسر عموى فاطمه بود و هر دو از يك خاندان بودند، بنابراين آيا كفوى براى فاطمه‏عليها السلام بهتر از على، و براى على‏عليه السلام بهتر از فاطمه بود؟ هرگز.
پس چه چيز مانع آن بود كه على‏ عليه السلام فاطمه زهراعليها السلام را از پيامبر خواستگارى نمى‏كرد؟
در بعض روايات نقل شده كه تهى دستى مانع بود، لكن اين مطلب درست نيست زيرا علاوه بر آنچه نقل كرديم در روايتى از امام صادق‏ عليه السلام آمده است كه فرمود:
اگر خداوند متعال امير مؤمنان على‏عليه السلام را خلق نكرده بود براى فاطمه‏عليها السلام همسرى نبود. و در روايت ابن مسعود آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند به من امر كرده است كه فاطمه را به على تزويج كنم.
و در روايتى كه خوارزمى نقل مى‏كند چنين آمده است: رسول خدا روزى بر اصحاب وارد شد در حالى كه چهره آن بزرگوار همانند قرص ماه مى‏درخشيد، عبدالرحمن بن عوف سبب اين خوشحالى و درخشندگى چهره را پرسيد؟ آن حضرت فرمود: از طرف پروردگارم بشارتى در مورد برادر و پسر عمويم على و دخترم فاطمه به من رسيد، و آن اين كه خداوند فاطمه را به على‏ عليه السلام تزويج كرد.
و در روايت ديگر آمده است كه جبرئيل نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت: خداوند به تو دستور مى‏دهد كه فاطمه را به على تزويج كنى.
به هر حال هرچه باشد روزى رسيد كه على‏عليه السلام فاطمه زهراعليها السلام را از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله خواستگارى كرد.
امّ سلمه زوجه مكرّمه رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏گويد: درب خانه به صدا درآمد، پرسيدم كيست؟ قبل از آن كه جوابى بشنوم پيامبر فرمود: برخيز و در را باز كن و بگو: داخل شود، كه او همان كسى است كه خدا و رسول او را دوست دارند، و او نيز خدا و پيامبرش را دوست دارد.
در اين هنگام على‏ عليه السلام وارد شد و در مورد فاطمه زهراعليها السلام با پيامبرصلى الله عليه وآله سخن گفت. امّ سلمه مى‏گويد: ديدم چهره رسول خداصلى الله عليه وآله از شادى و سرور پر شده سپس فرمود: خداوند فاطمه را به على تزويج كرده در آسمان قبل از آن كه من در زمين اين كار را انجام دهم.
هرچه بود اين ازدواج مبارك انجام شد و مهريه عبارت از چهارصد و هشتاد درهم بود كه على ‏عليه السلام از فروش زره خود به دست آورده بود.
پيامبر نيز آن مبلغ را به اين نحو توزيع فرمود: 160 درهم براى خريد عطر، 160 درهم براى خريد لباس، 66 درهم براى اثاث خانه، 96 درهم نيز به‏ام سلمه داد كه نزد خود براى مخارج ديگر نگاه دارد.
افرادى را نيز براى خريد اين اساس مختصر تعيين فرمودند، و آنها نيز چيزهايى خريدند كه در اينجا براى آنكه جوانان مسلمان ما اعم از دختر و پسر الگو بگيرند و معنى بركت و زندگانى با صفا را بهتر درك كنند صورت خريد جهيزيه و لوازم منزل فاطمه و على‏عليهما السلام را مى‏آوريم، همان منزلى كه ثمره آن يازده امام معصوم، و ذريه بى شمار از نسل آنان يعنى سادات تا روز قيامت است.
1 - پيراهن (7 درهم)، 2 - چادر (4 درهم)، 3 - مقنعه، 4 - پشتى از برگ خرما، 5 - دو عدد تشك كه يكى با برگ خرما و ديگرى با پشم گوسفند پر شده بود، 6 - چهار متكاى پوستى كه با گياهى خوشبو به نام «اذخر» پر شده بود، 7 - پرده نازكى كه از پشم بافته شده بود، 8 - يك عدد حصير، 9 - آسياى دستى براى آرد كردن جو و گندم، 10 - يك طشت مسين براى شستن لباس، 11 - پارچ كوچك آب، 12 - يك قدح چوبين، 13 - كوزه‏اى كوچك براى خنك كردن آب، 14 - يك آفتابه، 15 - يك بستوى سبز، 16 - ظرفى از سفال، 17 - تشكى از پوست، 18 - يك چادر.
اين تمام جهيزيه فاطمه زهراعليها السلام بود كه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آوردند، آن حضرت با دست مبارك آنها را زير و رو مى‏كردند و مى‏فرمودند: خداوند مبارك كند بر اهل بيت.
و در روايتى ديگر چنين فرمودند: خداوندا مبارك كن بر خانواده‏اى كه بيشتر ظروف آنان سفالين است.
اما على‏ عليه السلام براى خانه‏اى كه زهراى مرضيه به آن مى‏آمد چه تدارك ديده بود؟
اثاث خانه على‏عليه السلام عبارت بود از: 1 - اطاق خواب را با ريگ نرم فرش كرده بود. 2 - براى جدا كردن اطاق چوبى روى دو طرف ديوار قرار داده بود. 3 - يك پوست گوسفند و يك پشتى از ليف خرما كه كنار ديوار گذاشته بود. 4 - حوله‏اى به ديوار آويخته بود. 4 - در كنار اطاق كوزه‏اى از آب، و يك الك براى الك كردن آرد.
اين تمام اثاث و مايملك على‏عليه السلام بود.
آرى به همين سادگى تزويج على و فاطمه‏عليهما السلام صورت گرفت، و پيامبرصلى الله عليه وآله وليمه‏اى داد و فاطمه‏عليها السلام را به خانه على‏عليه السلام بردند، و آنچنان خانه مباركى بنا شد كه در طول تاريخ سابقه نداشت.
نتيجه اين ازدواج مبارك فرزندانى بود كه در اينجا تنها به ذكر نام آنان اكتفا مى‏كنيم و درخشندگى نور آنان چنان دنيا را پر كرده است كه نياز به توضيح ندارد و ما نيز از آن عاجزيم.
آرى در سال سوم هجرت در پانزدهم ماه مبارك رمضان امام مجتبى حسن بن على‏عليه السلام و در سال چهارم حضرت امام حسين‏عليه السلام و در سال ششم حضرت زينب‏عليها السلام و بعد از او ام كلثوم به دنيا آمدند.
غير از اين چهار بزرگوار و گل‏هاى بوستان پيامبر، فاطمه زهرا غنچه نشكفته‏اى نيز داشت به نام محسن كه قبل از آن كه به دنيا بيايد آن زمانى كه زهراى مطهر بين در و ديوار قرار گرفت و لگد به در زدند و پهلوى او را شكستند، اين غنچه نيز پرپر شد و فرصت شكفتن را به او ندادند.

6 - فضائل فاطمه‏عليها السلام در قرآن‏

علاوه بر سوره كوثر كه در شأن فاطمه‏عليها السلام نازل شد، به شمه‏اى از فضائل آن حضرت در قرآن اشاره مى‏كنيم:
الف - سوره دهر: در روايات كه شيعه و سنى نقل كرده‏اند آمده است كه حسنين‏عليهما السلام بيمار شدند، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به عيادت آنان آمد، پيامبر از ديدن حسنين كه به شدت بيمار و رنجور شده بودند متأثر شد، به امير مؤمنان على‏عليه السلام فرمود: خوب بود براى شفاى فرزندانت نذرى مى‏كردى.
امام‏عليه السلام نذر كرد كه اگر خداوند فرزندانش را شفا داد سه روز روزه بگيرد، فاطمه زهرا نيز نذر كرد، و فضّه خادمه نيز به آنان پيوست.
حسن و حسين‏عليهما السلام شفا يافتند و موعد وفاى به نذر فرا رسيد فاطمه و على و فضه‏عليهم السلام روزه گرفتند. در خانه على‏عليه السلام چيزى براى افطار نبود، امام‏عليه السلام همسايه‏اى داشت كه مردم براى او پشم ريسى مى‏كردند و مزد مى‏گرفتند، على‏عليه السلام نزد او رفت و در مقابل اين كه فاطمه زهرا براى او پشم ريسى كند مقدارى جو گرفت، جو را آسياب كرده و مقدارى نان براى افطار تهيه كردند.
حضرت زهراعليها السلام انتظار مى‏كشيد تا على‏عليه السلام از مسجد برگردد و افطار كنند، على آمد و سفره افطار گسترده شد، در اين سفره با صفا فقط چهار قرص نان بود، و بر سر سفره اهل بيت پيامبر يعنى فاطمه و على و حسنين و در كنار آنان فضه نشسته بودند.
تا دست آنان به سفره دراز شد در زدند، بينوايى بود كه مى‏گفت: سلام بر شما اى خاندان پيامبر، بيچاره‏اى از مسلمانان هستم از آنچه مى‏خوريد به من نيز بدهيد خداوند شما را بر سر سفره‏هاى بهشتى اطعام كند، آنچه در سفره بود به او دادند، و با آب افطار كردند.
روز دوم و سوم نيز از دسترنج فاطمه زهراعليها السلام نانى آماده شد، و مثل روز اول به يتيم و اسير دادند و شب را گرسنه به سر بردند، در اين هنگام بود كه جبرئيل امين آمد و سوره مباركه هل اتى را در شأن اين خانه پر بركت آورد. و اين افتخار با كلام جاودانه خدا، تا زمانى كه يك انسان قرآن مى‏خواند و سوره هل اتى تلاوت مى‏شود براى خاندان پيامبر و خانه فاطمه و على و حسنين‏عليهم السلام جاودانه شد.
ب - مزد رسالت: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» «اى پيامبر به مردم بگو: در مقابل زحمات چندين ساله مزدى براى رسالت خود نمى‏خواهم غير از آن كه اهل بيت مرا دوست داشته باشيد» و با آنچه در خلال اين مقاله ذكر شد دانستيم كه اهل بيت پيامبر كيانند، و با ذكر داستان شهادت فاطمه زهراعليها السلام درخواهيم يافت كه چگونه به وصيت پيامبر و اين آيه قرآن عمل كردند، اينجاست كه گمراهان زيان كردند و راهى را پيمودند كه موجب آزار و اذيت پيامبر خدا شد، و اين آيه مباركه شاهد و حجتى است كه زهراى مرضيه با آن در روز قيامت و ساعتى كه محكمه عدل الهى براى احقاق حقوق مظلومان و مجازات جنايتكاران برپا مى‏شود احتجاج خواهد كرد، و آنجاست كه ستمگران نتيجه اعمال خود را خواهند ديد.
ج - آيه مباهله: پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله رسالت الهى را ابلاغ كردند و حجت را بر مردم تمام فرمودند، عده‏اى نپذيرفتند و در مقابل حق ايستادگى مى‏كردند، خداوند به پيامبر وحى كرد كه با آنان مباهله كن، و به آنان بگو: بياييد ما با فرزندانمان و شما با فرزندانتان، ما با زنانمان و شما با زنانتان، ما خودمان و شما خودتان بياييد و مباهله كنيم و نفرين و لعنت خداوند را بر دروغگويان قرار دهيم.
از كسانى كه حق را نپذيرفته بودند گروهى از مسيحيان بودند كه حاضر به مباهله شدند، روزى را براى اين كار معين كردند، و اين روز بيست و چهارم ذي الحجة بود، ساعت مباهله فرا رسيد، مردم منتظر بودند كه پيامبر چه خواهد كرد.
ناگاه ديدند كه آن حضرت همچون خورشيد فروزان از افق خانه نبوت طالع شد در حالى كه امام حسين‏عليه السلام را كه طفلى بود در آغوش داشت و با دست راست دست امام حسن‏عليه السلام را در دست داشت و فاطمه زهرا پشت سر آن حضرت و امير مؤمنان‏عليه السلام به دنبال فاطمه حركت مى‏كردند. نفس پيامبر: على، فرزندان: حسن و حسين، و زنان كه در آيه تعبير به نسائنا شده، فاطمه زهراعليها السلام بودند.
نصاراى نجران كه خيال مى‏كردند پيامبر با گروهى بسيار از مردم همچون پادشاهان خواهد آمد وقتى اين منظره را ديدند آن چنان از عظمت پيغمبرى و خاندان نبوت تحت تأثير قرار گرفتند كه نزد اسقف خود رفتند و گفتند: اى ابا حارثه چه مى‏بينى؟
گفت: چه مى‏بينم؟ من انسان‏هايى را مى‏بينم كه اگر خداوند را به آنان قسم دهند كه كوهى را از جاى بركند چنين خواهد كرد، قسم به عيساى مسيح اگر محمد كلمه‏اى بگويد و دعا كند از تمام هستى ساقط مى‏شويم. اينجا بود كه گفت: مباهله نكنيد زيرا هلاك خواهيد شد و تا روز قيامت حتى يك مسيحى بر روى زمين باقى نخواهد ماند.
در اين حال پيامبر دين اسلام را بر آنان عرضه كرد، اما نپذيرفتند و بر دين پدران خود باقى ماندند.
د - خاندان پاك و مطهر: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» در اينجا به آيه تطهير اشاره‏اى گذرا داريم، چرا كه تفصيل آن فرصت ديگرى را مى‏طلبد، فقط به اختصار مى‏گوييم كه به نقل شيعه و سنى اين آيه در شأن فاطمه و پدر او، فاطمه و شوهر او، فاطمه و فرزندان او نازل شده، و در اين داستان كه به حديث كساء معروف و مشهور است محور فاطمه‏عليها السلام است. كه خداوند درباره اين پنج نور مقدس آيه مباركه تطهير را نازل فرمود كه: همانا فقط خداوند اراده كرده است كه پليدى در شما خاندان نباشد و شما را پاك و مطهر قرار دهد.
اين شمه‏اى از فضايل فاطمه زهرا در قرآن كريم بود كه گذرا از آن گذشتيم. و اما رواياتى كه درباره فضائل آن حضرت رسيده از حد و حصر بيرون است.

7 - خانه غم يا بيت الاحزان‏

در سال يازدهم هجرت فاجعه كبرى اتفاق افتاد و آن سال رحلت اشرف مخلوقات يعنى خاتم پيامبران حضرت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله بود، همان پيامبرى كه امير مؤمنان خطاب به آن حضرت بعد از وفات گفت: اى رسول خدا با رحلت تو چيزى قطع شد كه با مرگ هيچ كس قطع نشد، و آن رابطه بين خدا و خلق يعنى وحى و نبوت بود، آرى خاتم پيامبران و آخرين سفير الهى از دنيا رفته بود، در اين ايام و در اين سال چه گذشت شرح آن نياز به كتابى مفصل دارد، اما به طور اجمال وصيت پيامبر ناديده گرفته شد، فدك غصب شد، امامت خانه نشين شد، و در نهايت خانه پيامبر يعنى جايى كه جبرئيل امين بدون اذن وارد نمى‏شد به آتش كشيده شد، و فاطمه زهراعليها السلام با آن همه فضيلت و سفارش پيامبر درباره او بين در و ديوار قرار گرفت و با لگد ستم و دست ظلم و تعدى پهلويش شكست و محسنش سقط شد و بازوى مباركش به مزد زحمات پيامبر مدال كبودى گرفت. فاطمه زهراعليها السلام كه از مهاجر و انصار مأيوش شد و فريادش به جايى نرسيد به خانه‏اى در بقيع پناه برد كه در آنجا گريه مى‏كرد و نزد قبور شهدا از ظلمى كه بر او رفته بود شكايت مى‏كرد.
گاهى نيز كنار قبر پيامبر مى‏آمد و آن قدر گريه مى‏كرد تا بى‏هوش مى‏شد، و سپس او را به خانه مى‏آوردند، و در خانه هم آن قدر گريه كرد كه امير مؤمنان به او گفت: اى دختر پيامبر: بزرگان مدينه مى‏گويند به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز.
فاطمه‏ عليها السلام در جواب گفت: اى ابا الحسن من مدت زيادى در بين آنها زندگى نخواهم كرد و به زودى به ديدار پدرم خواهم شتافت قسم به خدا تا آن زمان شب و روز آرام نخواهم داشت.
آرى ظلم به خاندان نبوت آن چنان بود كه فاطمه زهرا را چنين غمگين و گريان كرده بود كه در مدت هفتاد و پنج روز يا نود و پنج روز به اندازه‏اى گريست كه نام او در كنار نام گريه كنندگان همچون يعقوب كه مدت زيادى در فراق يوسف گريست قرار گرفت. آرى فاطمه اين مدت را بر امت و اسلام گريه كرد.

8 - در بستر شهادت‏

هرچه بود ايام غم و حزن فاطمه زهرا به پايان نزديك مى‏شد، اما على و حسنين‏ عليهم السلام چطور فراق فاطمه زهرا را تحمل كنند؟ به هر حال آن حضرت مثل هر انسانى كه در آخر عمر وصايايى دارد به امير مؤمنان وصيت‏هايى كرد. اما وصيت فاطمه با ساير وصيت‏ها فرق داشت، بيت الغزل وصيت فاطمه آن بود كه يا على شبانه و مخفيانه مرا به خاك بسپار، تا ظالمان هم در نماز و هم در تشييع و دفن زهراعليها السلام شركت نداشته باشند.
گفتيم كه بعد از رحلت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كسى فاطمه زهراعليها السلام را خندان نديد، لكن در يكى از روزها وقتى كه به او گفتند براى حمل جسد مطهرش امارى درست مى‏كنند كه حجم بدن پيدا نباشد فاطمه خوشحال شد و تبسم كرد، آرى اين همان بانويى است كه وقتى از او پرسيدند كه براى زن چه چيز بهتر از همه چيز است؟ گفت: اين كه نه مردى او را بشناسد و نه آن كه او مردى بيگانه را بشناسد، و اين بايد براى زنان و دختران دوستدار فاطمه زهراعليها السلام درسى باشد كه گرچه نمى‏توانند همانند او باشند، لكن بايد بدانند كه ارزشمندترين چيز در نظر بانوى بزرگ اسلام حفظ عفت و عصمت است.
در يكى از همين روزها بود كه از يكى از خانم‏هاى محترمه به نام اسماء بنت عميس خواست كه باقى مانده حنوطى كه از پيامبر مانده بود براى او بياورد، سپس آب خواست و غسل كرد، و بعد پارچه‏اى بر روى خود كشيد و از اسماء خواست مقدارى صبر كند، سپس او را صدا كند، اگر جواب نداد بداند كه فاطمه‏عليها السلام به ملاقات پروردگار خود رفته است.
اسماء مقدارى صبر كرده، سپس او را صدا زد جواب نشنيد، دوباره صدا زد:
اى دختر محمد مصطفى!
اى دختر بهترين خلق خدا!
اى دختر بهترين كسى كه بر زمين قدم گذاشته!
اى دختر كسى كه به پروردگارش نزديكترين انسان بوده است!
اما تاريكى سكوت بر خانه سايه افكنده و فاطمه جواب نمى‏دهد، در اين حال اسماء پارچه‏اى را از روى صورت فاطمه زهرا كنار مى‏زند، و مى‏بيند كه فاطمه از دينا رفته است.
حسنين وارد خانه مى‏شوند و مى‏پرسند: مادرمان كجاست؟

اسماء سخن نمى‏گويد. فرزندان فاطمه داخل اطاق مى‏شوند، وقتى با جسم بى جان مادر روبرو مى‏شوند امام حسين رو به امام حسن كرده مى‏گويد: خدا تو را در مصيبت مادر اجر بدهد. اين در حالى است كه امير مؤمنان براى اقامه نماز مغرب به مسجد رفته، امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام نزد آن حضرت رفته و خبر شهادت مادر را به او مى‏دهند، همان على كه در مقابل پهلوانان عرب لحظه‏اى خوف و هراس به خود راه نداده از شنيدن اين خبر غش مى‏كند و نقش زمين مى‏شود، وقتى كه به هوش مى‏آيد مى‏گويد:
غم خود را به چه كسى تسلى بدهم؟ بعد از پيامبر به تو دلخوش بودم، بعد از تو به چه كسى آرامش حاصل كنم؟
زنان بنى هاشم جمع مى‏شوند و شهر مدينه در مصيبت از دست رفتن يادگار نبوت، و پاره تن پيامبر يك صدا ضجه و شيون مى‏شود و مردم براى تسليت به خاندان پيامبر مى‏آيند، آرى فاطمه‏اى كه آن همه پيامبر درباره او سفارش فرموده با قلبى مالامال از غم و اندوه به جهت آينده اسلام و مسلمانان از دنيا مى‏رود.

9 - بدرقه آرام و تشييع شبانه‏

به جهاتى كه قبلاً ذكر شد و به وصيت شخص فاطمه زهراعليها السلام بايد تشييع و مراسم دفن آن حضرت شبانه انجام شود.
شب سايه خود را بر شهر مدينه كه بر تمام عالم خلقت گسترده، زيرا با شهادت زهرا گويا دوباره خورشيد نبوت غروب كرده است، چشم شهرنشينان مدينه، بلكه چشم و دل همه به خواب رفته كه وصيت پيامبر را شنيدند و به آن عمل نكردند، صداى مهاجر و انصار خاموش است كه هر چه فاطمه از آنان استمداد كرد جوابى نشنيد و گويا مدينه با اين همه حادثه به خواب عميقى فرو رفته بود در اين حال موكب فاطمه زهراعليها السلام كه امانت پيامبر را به آخرين خانه دنيا مى‏برد در حال حركت به طرف قبرستان است آرى در شب سيزدهم جمادى الأول يا سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت جنازه مطهر زهراى مرضيه‏عليها السلام را تعدادى كه از انگشتان دست تجاوز نمى‏كردند حمل مى‏كردند، و اين در حالى بود كه مدينه مملو از كسانى بود كه ادعاى پيروى از پيامبر را داشتند، اما در امتحان مسلمانى مردود شدند.
جسد مطهر فاطمه زهرا بدين‏سان تشييع شد و به دنبال آن به خاك سپرده شد، اينجا بود كه نقل كرده‏اند كه وقتى اميرمؤمنان على‏عليه السلام زهرا سلام الله عليها را به خاك سپرد و وديعه پيامبر را به او برگرداند و از رسول خدا خواست كه از زهرا بپرسد كه امت چه كردند، در اين هنگام بود كه غم عالم به خانه دل مولا هجوم آورد، و آن قرآن ناطق و نماز مجسم روى به درگاه خدا آورد و به نماز ايستاد.

10 - سلام بر فاطمه گل بوستان پيامبر

در اينجا اين مقال را با سلامى بر آن بانوى مكرمه به پايان مى‏بريم و مى‏گوييم:
سلام بر تو اى پاره تن پيامبر
سلام بر تو اى كوثر خاتم الأنبياء
سلام بر تو اى همسر على‏
سلام بر تو اى مادر امامان معصوم‏
سلام بر تو اى سيده زنان عالم‏
سلام بر تو اى فاطمه، اى زهرا، اى صدّيقه، اى مطهّره، اى راضيه، اى مرضيّه، و اى انسان كامل.
سلام بر تو روزى كه به دنيا آمدى و روزى كه شهيد شدى، و روزى كه در قيامت محشور مى‏شوى و شيعيان و دوستداران اهل بيت را شفاعت مى‏كنى و در پايان مى‏گوييم:

يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ‏

والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته‏

زندگی پیامبر

خلاصه ای از زندگینامه پیامبر اکرم از تولد تا رحلت

خلاصه ای از زندگینامه پیامبر اکرم از تولد تا رحلت

به مناسبت هفته وحدت و میلاد با سعادت ختمی مرتبت و خاتم الانبیا حضرت محمد(ص) با این پنج شنبه برنا همراه باشید تا درباره ایشان و زندگینامه پیامبر اکرم از تولد تا رحلت بیشتر و بهتر بدانید.

به گزارش خبرگزاری برنا؛ آخرین پیامبر الهی در جامعه مُشرک شبه جزیره عربستان به دنیا آمد، و با استقامات در مسیری که پای در آن نهاده بود، توانست آیین یکتا پرستی را در یکی از جاهل ترین جوامع آن زمان گسترش بدهد و در دوره‌های بعد، اسلام به یک دین جهانی تبدیل شد؛ در ادامه این مطلب، خلاصه ای از زندگی پیامبر رحمت از تولد تا وفات را بخوانید.

ولادت

 سال دقیق ولادت حضرت محمد(ص) مشخص نیست، ابن هشام و برخی دیگر، ولادت او را در عام الفیل نوشته‌اند، اما مشخص نیست که عام الفیل به طور دقیق چه سالی بوده است؛ از آنجا که تاریخ‌نویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال ۶۳۲م نوشته‌اند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، می‌توان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰م حدس زد. در مورد ماه تولد ایشان اکثر محدثان و تاریخ نویسان معتقداند که که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. میان محدثان شیعه معروف است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود و در این سال حادثه اصحاب فیل اتفاق افتاد، و میان اهل تسنن نیز این مشهور است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است؛ که این فاصله هفت روزه در در ایران به عنوان هفته وحدت نام‌گذاری شده است.

 پیامبر اسلام(ص) در شهر مکه متولد شد و برخی منابع محل تولد را شعب ابی‌طالب در خانه محمد بن یوسف دانسته‌اند. بنابر رسمی که در مکه رایج بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد، که البته برخی معتقداند که این کار برای حفظ جان ایشان از ترور یهودیان بوده است.

بیشتر بخوانید:

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

معجزاتی که با ولادت پیامبر(ص) اتفاق افتاد

 1- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمان های هفتگانه و گرفتن خبر.

2- سرنگون شدن همه بت ها.

3- ترک برداشتن کنگره های طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن.

4- خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس بود.

5- سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز.

6- باطل شدن سحر، ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 دوران کودکی و نوجوانی

 قرآن کریم بر یتیم بودن پیامبر اسلام(ص) تصریح دارد و منابع تاریخی نیز در این‌باره فراوان است. پدر پیامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیلة بزرگ قریش بودند؛ قبیله‌ای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند. عبدالله، چند ماه پس از ازدواج با آمنه، سفری تجاری به شام رفت و هنگام بازگشت، در یثرب درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت عبدالله را چند ماه پس از ولادت محمد (ص) نوشته‌اند. بنابر رسمی که در مکه رایج بود ، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وقتی محمد شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام و خویشان، به یثرب برد و در بازگشت به مکه، آمنه در ابواء درگذشت و همان‌جا دفن شد. آمنه در وقت درگذشت، ۳۰ ساله بود. محمد(ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در 8سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد(ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد.

پیامبر اسلام(ص) همراه با ابوطالب سفری تجاری به شام رفت و با بحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود، دیدار کرد که او وعده نبوّت حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (ص) مطلع کرد. در مورد شغل پیامبر(ص) گفته‌اند که او به شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است، فعالیت داشته.

ایشان در دوران نوجوانی خود به دلیل امانت داری، به صفت امین مشهور شد و با پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه(س) و نشان دادن لیاقت‌های خود در امر تجارت، باعث شد که سود خوبی به این کاروان حاصل گردد. یکی دیگر از توانمندی ها و نشانه های لیاقت ایشان، حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود، بود.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

ازدواج پیامبراکرم(ص)

حضرت محمد(ص) در تجارت با شریفترین زن قریش، خدیجه کبری، دختر خویلد شرکت کرد و بعد از این مشارکت نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت، به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد(ص) رساند، آن حضرت در 25 سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد.

درمورد چگونگی تمایل پیدا کردن حضرت خدیجه(س) به محمد مصطفی(س) اینگونه امده است:

پیامبر(ص) همانند دیگران با سرمایه اندک خود به تجارت می‌پرداخت و در ضمن به امانت داری و پاک دامنی شهرت یافته بود. تخصص در امر تجارت و تعهد شخصیت والای محمد امین(ص)، خدیجه را وا داشت تا برای مدیریت گروه بازرگانی خود، از وی سود جوید که به همین خاطر از محمد امین دعوت به همکاری نمود. خدیجه که زنی تجارت پیشه و ثروتمند و شرافتمند بود، مردان را برای امور بازرگانی اجیر می‌کرد و حقی را به آن‌ها می‌داد. همچنان که گفتیم امانتداری و تخصص محمد امین را شنیده بود به سراغ او فرستاد و از او تقاضا کرد که همراه غلام او ”میسرة» برای تجارت از مکه رهسپار شام گردد، که پیامبر پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و به شام رفت. مدیر کاروان خدیجه در این زمان بیست و پنج ساله بود. میسرة نیز در سفر کراماتی را از پیامبر دیده بود که در بازگشت همه وقایع را برای خدیجه بازگو کرد و خدیجه در ازدواج با رسول خدا رغبت نمود. در اینجا بود که علاقه مندی خود را به ازدواج با محمد امین اظهار نمود. پیامبر نیز با عموی خود نزد بزرگ خدیجه رفت و خدیجه را خواستگاری کرد.

 تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت از سفر شام بود. مهریه خدیجه، بیست شتر جوان و خطبه عقد را ابوطالب عموی پیامبر(ص) ایراد کرد. بعد از درگذشت خدیجه کبری، پیامبر با زنان دیگری که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد.پیامبر اکرم(ص) از حضرت خدیجه و نیز از سایر همسران خود صاحب فرزندانی شد اما تنها یادگار پیامبر(ص) بعد از رحلتش حضرت فاطمه زهرا(س) بود.

حل اختلاف بر سر نصب حجرالسود

خانه کعبه در دوره جاهلیت هم در نظر عرب محترم بود. سالی سیل به درون کعبه راه یافت و دیوارهای خانه را شکست. قریش دیوارها را بالا بردند و وقتی خواستند حجرالاسود را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. سرانجام کار بالا گرفت. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. سرانجام پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنی‌شیبه داخل مسجد شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد (ص) بود. بزرگان قریش گفتند او امین است، داوری وی را می‌پذیریم. سپس داستان را به او گفتند. محمد(ص) گفت: «جامه‌ای بگسترانید». و چون چنین کردند حجرالأسود را میان آن جامه گذاشت و گفت رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد، چون جامه را برداشتند و بالا بردند، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد و با این داوری، از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد. این اتفاق، نشان‌دهنده موقعیت محمد (ص) در میان مردم مکه است.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 بعثت

حضرت محمد(ص) قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند و معمولا غار حرا در مکه را برای عبادت و مناجات با خدا انتخاب می‌نمودند. گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رجب است که فرشتة وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سورة علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر(ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر‌(ص ) را غمناک ساخته بود، ولی اندکی بعد فرشتة وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانة خدا از بتان، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.

محمد (ص) در این باره ماجرای نزول جبرئیل گفته است: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: «بخوان»، گفتم: «خواندن نمی‌دانم». دگربار گفت: «بخوان». گفتم: «چه بخوانم؟» گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ»، بخوان به نام پروردگارت که آفرید.

مراحل ابلاغ رسالت

پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:

1- دعوت سری که اولین مرحله دعوت ایشان بود.

2- دعوت خویشان و نزدیکان که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یوم الدار معروف است. و در آن روز رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد.

3- دعوت علنی.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

نخستین مسلمانان

 پیامبر(ص) با دریافت آیه‌های آغازین سوره علق که نخستین آیه‌های نازل شده بر اوست، و پس از مبعوث شدن به پیامبری، به داخل مکه بازگشت و به خانه رفت. در خانه، سه تن حاضر بودند: خدیجه، همسرش، علی بن ابیطالب(ع)، پسرعمویش، و زید بن حارثه. پیامبر(ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، همسرش خدیجه، و از مردان، پسرعمویش علی بن‌ابی‌طالب(ع) بود که تحت سرپرستی پیامبر بود. در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زید بن حارثه به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده شده است.

یاران پیامبر بعد از درگیری کوتاهی برای عبادت به خانه ارقم رفته و در آنجا پنهان شدند. درگیری اینگونه آغاز شد که روزی سعد بن ابی وقاص با چند نفر از اصحاب رسول خدا(ص) نماز می‌گذارد که چند نفر از مشرکین با آن‌ها به ستیز برخواستند و جنگ در میان آنان در گرفت سعد مردی از مشرکان را با استخوان فک شتری زخمی کرد و این نخستین خونی بود که در اسلام ریخته شد. پس از این واقعه رسول خدا و یارانش در خانه ارقم پنهان شدند تا اینکه دستور علنی شدن دعوت ابلاغ شد.

 هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) بسیار محدود بود، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف مکه می‌رفتند و با پیامبر(ص) نماز می‌گزاردند.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 دعوت علنی

بعد از سه سال تبلیغ پنهانی و جمع شدن گروهی اندک گرد پیامبر اسلام(ص)،  دستور آسمانی انذار عشیره نازل شد. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و به پرستیدن خدای یگانه می‌خواند. در ابتدا نمازها دو رکعتی بود. بعدها بر غیرمسافران چهار رکعت و بر مسافران دو رکعت واجب شد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در شکاف کوه‌ها و جاهای دور از رفت و آمد نماز می‌گزاردند.

 چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت محمد (ص) گذشت، پروردگار او را مأمور کرد تا همه مردم را به خدای یگانه بخواند:

«وَأَنذِرْ‌ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ، وَاخْفِضْ جَنَاحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِ‌یءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»، و خویشان نزدیکت را هشدار ده، و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده‌اند، بال خود را فرو گستر، و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو من از آنچه می‌کنید بیزارم.»

 ابن اسحاق نوشته است که چون این آیه‌‌ها نازل شد، پیامبر (ص)، علی (ع) را فرمود: «یا علی! خدا مرا فرموده است تا خویشاوندان نزدیک خود را به پرستش او بخوانم، گوسفندی بکش و مقداری نان و قدحی شیر فراهم کن». علی(ع) چنان کرد و در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگی از آن خوردنی سیر شدند، اما همین که رسول خدا(ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «او شما را سحر کرد»، که با این سخن، مجلس به هم خورد. رسول خدا(ص) روزی دیگر آنان را خواند و گفت:‌ «ای فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم از عرب کسی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام برای قوم خود آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام». طبری می‌نویسد: چون رسول خدا دعوت خود را به خویشاوندان رساند، گفت: «کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌کند تا برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» همه خاموش شدند و علی (ع) گفت:‌ «ای رسول خدا! آن من هستم». پیغمبر فرمود: «این وصی من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید». این روایت را دیگر مورخان و نویسندگان سیره هم آورده‌اند و از حدیث‌های مشهور است.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 مخالفت کافران

دشمنان پیامبر(ص) در واقع کسانی بودند که با ابلاغ رسالت محمدی منافع شان به خطر افتاد. چه اینکه بزرگان قریش نه اعتقادی به بتان داشتند و نه به آن‌ها دل بسته بودندف بلکه تنها آن‌ها را وسیله‌هایی برای مصمل به اهداف خود می‌دانستند و حمله به بتان را موجب از بین رفتن ابهت بت‌ها دانسته که در نتیجه امیال و آرزوها و منافعشان را در خطر می‌دیدند. بعد از دعوت علنی پیامبر، مشرکین مکه، بخصوص اشراف قریش به خاطر مخالفت این دین توحیدی با آیین شرک آمیز آنان و نکوهش خدایانشان به شدت به مقابله با پیامبر اکرم‌(ص) پرداختند. ترس از دست دادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنی هاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سر سخت تر می نمود.

مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را می‌توان در چهار بخش تقسیم بندی کرد: سازش و تطمیع، برخوردهای روانی، آزارهای جسمانی، برخوردهای علمی.

 سران قریش برای آنکه پیشرفت دین تازه را متوقف سازند به هر حیله ای متوسل می‌شدند. بدگویی از پیغمبر و آزار رساندن به او، شکنجه و آسیب پیروان او، نسبت دادن شاعری و دیوانگی و ساحری به وی و… ولی هیچ یک از این اقدامات سودی نبخشید.

در یکی از اقدامات کفار، نضر بن حارث وعقبه از طرف قریش به مدینه رفتند و از دانایان یهود راهنمایی خواستند آن‌ها گفتند: «سه مسئله از وی بپرسید تا صدق و کذب وی معلوم گردد، از اصحاب کهف و ذوالقرنین و روح». آنها به مکه بازگشتند و هر سه موضوع را از رسول خدا(ص) پرسیدند و پیامبر(ص) هر سه را جواب داد اما در عین حال ایمان نیاوردند.

 شکنجه و آزار قریش نسبت به پیامبر و مسلمانان شدت گرفت. پیروان پیامبر به زندان و حبس محکوم شدند. زدن و گرسنگی و شکنجه های دردناک یاران پیامبر را فرا گرفته بود. خانواده عمار بن یاسر عنسی مورد شکنجه قرار گرفت. سمیه مادر عمار به شدت شکنجه شد و در راه اسلام با نیزه ابوجهل به شهادت رسید.

 برادر عمار یعنی عبدالله و پدرش یاسر در مکه زیر شکنجه قریش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. بلال بن رباح حبشی را امیة بن خلف در گرمای شدید در بطحای مکه به پشت خواباند و سنگی بزرگ بر سینه اش نهاد تا به محمد (ص) کافر شود ولی او همچنان در زیر شکنجه احد احد می گفت.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 هجرت مسلمانان به حبشه

با افزایش شمار مسلمانان، دشمنی و مخالفت قریش با محمد (ص) بیشتر شد. محمد (ص) در حمایت ابوطالب بود و قریشیان بر اساس پیمان قبیله‌ای نمی‌توانستند به او آسیب جانی برسانند. اما نسبت به پیروان او خصوصا کسانی که پشتیبانی نداشتند، از هیچ سخت‌گیری و آزاری دریغ نکردند. پیامبر، ناچار به این مسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند و به آنها گفت: «در آن سرزمین پادشاهی است که کسی از او ستم نمی‌بیند، به آنجا بروید و بمانید تا خداوند شما را از این مصیبت برهاند.» وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند. نجاشی پس از شنیدن سخنان نمایندگان قریش و پاسخ‌های مسلمانان، از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد و نمایندگان قریش به مکه بازگشتند.

هجرت به مدینه

در سال یازدهم بعثت یک گروه شش نفره از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا(ص) مسلمان شدند. آن حضرت اساس دعوت اسلام را برایشان عرضه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود.آن‌ها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند، وی را همان دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا (ص) با یکدیگر متحد شوند.

با انتشار خبر اسلام در یثرب، علاوه بر کسانی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آن‌ها در این دیدار با رسول خدا(ص) بیعت کردند.

در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر (ص) بعیت کردند. در این جا بود که انصار از رسول خدا (ص) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این دیدار حضرت محمد (ص) به انصار گفت: «به این امر با شما بیعت می‌کنم که همان گونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت می‌کنید، از من نیز حفاظت کنید».

 پس از آن رسول خدا(ص) به مسلمانانى که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند دستور مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را داد. به دنبال این دستور مسلمانان مکه دسته دسته به‌سوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.

 پس از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (ص) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد. رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) گفت تا به جای او بخوابد. پس از آن رسول خدا(ص) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (ع) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (ص) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (ص) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوبت بر در غار به داخل غار نرفتند.

سپس رسول خدا (ص) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند. رسول خدا (ص) در قبا منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (ع) شدند که بعد از هجرت رسول خدا (ص) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (ص) و بنی‌هاشم می شد، از جمله حضرت زهرا (س) و فاطمه بنت اسد و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (ع) در مکه وظیفه پس دادن امانت هایی که مردم مکه نزد پیامبر (ص) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد. پیامبر (ص) در این مدت که در قبا بودند، اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (عع)، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 فتح مکه

 پیامبر(ص) در ماه رمضان سال ۸ هجرت با ۱۰,۰۰۰ نفر روانه مکه شد. و ترتیب حرکت را طوری داده بود که هیچ‌کس از سفر او مطلع نگردد. چون لشکر به مرّالظهران رسید، عباس، عموی پیامبر، شب هنگام از خیمه بیرون شد و خواست کسی از مردم مکه را ببیند و به وسیله او پیغام دهد که قریش پیش از آنکه هلاک شوند خود را به پیغمبر برسانند. در آن شب به ابوسفیان برخورد و او را پناه داد و نزد پیامبر(ص) آورد، که ابوسفیان مسلمان شد. روز دیگر پیامبر دستور داد عباس او را در جای مناسبی نگاه دارد تا لشکریان از پیش روی او بگذرند.

پیامبر گفت: «هر کس به خانه رود و در را به روی خود ببندد در امان است و هرکس به خانه ابوسفیان پناهنده شود در امان است، و هرکس به مسجد الحرام برود در امان است». لشکر انبوه با آرامی وارد مکه شد. ابن هشام از ابن اسحاق روایت می‌کند که سعد بن عباده رئیس تیره خزرج، چون به مکه درآمد گفت: «امروز روز کشتار است! امروز روز درهم شکسته شدن حرمت است». سعد به گمان خود می‌خواست از قریش یا از تیره عدنانی انتقام بگیرد، و داد یثرب و مردم آن را از قریش و مکه بستاند. برای اینکه این توهم در ذهن مسلمانان جای نگیرد و فتح اسلامی را به حساب کینه‌توزی قبیله نگذارند، پیامبر(ص)، علی (ع) را فرستاد و بدو گفت: «پرچم را از سعد بگیر که امروز روز رحمت است». بین مسلمانان و مردم مکه جز چند درگیری مختصر رخ نداد. پیغمبر(ص) به مسجد درآمد و همچنانکه سوار بود ۷ بار کعبه را طواف کرد و بر در کعبه ایستاد و گفت: «لا اله الا الله وحده لا شریک له صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده»

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

 آخرین حج پیامبر(ص) و ماجرای غدیرخم

  شیخ کلینى روایت کرده که: حضرت رسول (ص) بعد از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم خداوند عالمیان این آیه را فرستاد: «و اذّن فى النّاس بالحجّ یأتوک رجالا و على کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق، لیشهدوا منافع لهم»؛ و در میان مردم براى اداى حج بانگ برآور تا پیاده و سوار بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مى آیند به سوى تو روى آورند.

وقتی حضرت رسول(ص) از اعمال حجة الوداع فارغ شد متوجه مدینه شد و حضرت امیرالمؤمنین(ع) و سایر مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون به غدیر خم رسیدند. حق تعالى این آیه را فرستاد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»، اى پیغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بسوى تو از جانب پروردگار تو. در باب نص بر امامت على بن ابى طالب و خلیفه نمودن او در میان امت خود؛ پس فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ پس اگر نکنى رسالت خدا را نرسانده ای و خدا تو را نگاه مى دارد از شر مردم.

رسول اکرم(ص) در آنجا خطبه معروف غدیرخم را قرائت فرمودند و حضرت علی(ع) را به جانشینی خود معرفی کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) جمع شدند و با آن حضرت مصافحه کردند و بیعت نمودند.

زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از تولد تا شهادت

وفات

در اوایل سال ۱۱ق، پیامبر(ص) بیمار شد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش نمود و فرمود: «اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزرده‌ام اینک برای تلافی آماده‌ام»

مطابق نقل صحیح بخاری از مهمترین کتاب‌های اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: «قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید». بعضی از حاضران گفتند: «بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده (و هذیان می‌گوید) و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است». در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی می‌گفتند: «بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را می‌گفتند»، رسول خدا(ص) فرمود: «برخیزید و از نزد من بروید».در صحیح مسلم که آن نیز از مهمترین کتاب‌های اهل سنت است، فردی که با سخن پیامبر(ص) مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در همان کتاب و همچنین صحیح بخاری آمده است که ابن عباس پیوسته بر این ماجرا افسوس می‌خورد و آن را مصیبتی بزرگ می‌شمرد.

 در بسیاری از منابع، دلیل بیماری پیامبر اکرم(ص) مسمومیت توسط زن یهودی گفته شده که می‌توان گفت ایشان شهید شده‌اند و نه رحلت!

 



اربعین - دلیل بزرگداشت اربعین؟

 

دلیل بزرگداشت اربعین حسینی چیست‌؟

اربعین -اعتبار اربعین امام حسین (ع‌) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی‌ وفاداران به امام حسین (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات‌ فراوان در باره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است‌، ذیل ماه �صفر� می‌نویسد: نخستین روز این ماه(ماه صفر) (از سال 121)،روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است‌.

 

روز سوم این ماه(صفر) از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ‌پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود.

 

 

  روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع‌) یعنی کاروان‌اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن‌حرام انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت‌ قبر امام حسین (ع‌) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن‌حضرت را زیارت کرد.

 

در روز اربعین  زیارت امام حسین (ع‌) مستحب است واین زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع‌) روایت ‌شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست‌: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه‌روز ـ نمازهای واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتری دردست راست‌، برآمدن پیشانی از سجده‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن‌الرحیم در نماز.

 

شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه ‌السلام آورده است‌: السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله ونجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌...

 

این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن‌پنجم در باره اربعین آورده است‌. طبعا بر اساس اعتباری که روز اربعین در میان ‌شیعیان داشته است‌، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست‌، شیعیان به حرمت‌ آن‌، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند و اگر می‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسین (ع‌) گرد آمده و آن امام را زیارت می‌کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست‌ و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند.

 

در اینجا و در ارتباط با اربعین چند نکته را باید توضیح داد.

1. عدد چهل‌

نخستین مسأله‌ای که در ارتباط با �اربعین‌� جلب توجه می‌کند، تعبیر اربعین‌ در متون دینی است‌. ابتدا باید نکته‌ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم‌:

 

اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که‌ کسی نمی‌تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست که برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها که تمایلات‌ �باطنی‌گری‌� داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می‌کرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی‌ و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای در باره اعداد یا نوع حروف بوده وهستند.

 

در واقع‌، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده‌، می‌تواند بر اساس یک‌ محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می‌توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‌شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی‌، برخی از این اعداد طی‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هایی هم از آن‌ها می‌شود.

 

تنها چیزی که در باره برخی از این اعداد می‌شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت‌است‌. به عنوان مثال‌، در باره هفت چنین اظهار نظری شده است‌. بیش از این‌هرچه گفته شود، نمی‌توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.

 

مرحوم اربلی‌، از علمای بزرگ امامیه‌، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة‌ در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده‌گانه برای اثبات امامت‌ ائمه اطهار(ع) استناد کرده‌اند، اظهار می‌دارد، این مسأله نمی‌تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‌ها، می‌توانند دهها شاهدـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است‌، کما این که این کار راکرده‌اند.

 

عدد �اربعین‌� در متون دینی‌

یکی از تعبیرهای رایج عددی‌، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است‌. یک نمونه آن که سن‌ّ رسول خدا(ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است‌. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیده‌اند.از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص‌)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است‌ که‌، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرتخواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)

 

در قرآن آمده است �میقات‌� موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است که‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا درحال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که‌ برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می‌کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می‌آموزد و حکمت ‌را در قلب و زبانش جاری می‌کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط‌، از همین بابت بوده است‌. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است‌، به تفصیل سخن گفته است‌.

 

اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات ‌فراوان دیگر آمده‌، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل ‌حدیث و شرح و بسط آنها شده است‌. در این نقلها آمده است که اگر کسی ازامّت من‌، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند درروز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که ‌امیرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می‌کردند، در برابردشمنانم می‌ایستادم‌. (الاحتجاج‌، ص 84).

 

مرحوم کفعمی نوشته است‌: زمین از یک‌ قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب‌، هیچگاه خالی‌نمی‌شود. (بحار ج 53، ص 200)

 

در باره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل‌ روز عَلَقه می‌شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است‌، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده‌است‌.

 

در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول‌نمی‌شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش‌تند می‌شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می‌کند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامی‌ بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود. (مستدرک وسائل‌، ج 5، ص 217).

 

اینها نمونه‌ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است‌.

 

2 . اربعین امام حسین (ع‌)

باید دید در کهن‌ترین متون مذهبی ما، از �اربعین‌� چگونه یاد شده است‌. به عبارت ‌دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست‌؟ چنان که در آغاز گذشت‌، مهمترین نکته درباره اربعین‌، روایت امام عسکری (ع‌) است‌. حضرت در روایتی که در منابع ‌مختلف از ایشان نقل شده فرموده‌اند: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است‌: 1 ـخواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب 11نماز شب  23نوافل‌) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.

 

این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده‌، به اربعین امام حسین (ع‌) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده ‌است‌.

 

اما این که منشأ اربعین چیست‌، باید گفت‌، در منابع به این روز (اربعین)به دو اعتبارنگریسته شده است‌.

 

نخست :اربعین است که روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند.

 

دوم:اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی پیامبر خدا (ص‌) از مدینه به ‌کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع‌) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در�مسار الشیعه� که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است‌، اشاره به روز اربعین‌کرده و نوشته است‌: اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع‌)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. همچنین اربعین روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام ‌حسین (ع‌) وارد کربلا شد.

 

کهن‌ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب �مصباح المتهجّد� شیخ طوسی ازشاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است‌. شیخ ‌طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن‌الحسین (ع‌) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال‌64 هجری است‌، می‌نویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع‌) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت‌ مستحب است و آن زیارت اربعین است‌. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین‌، هنگامی است که روز بالا آمده‌ است‌.

 

در کتاب �نزهة الزاهد� هم که در قرن ششم هجری تألیف شده‌، آمده‌: در بیستم‌این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهة‌الزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم‌، تصحیح مجد طباطبائی‌، ص‌916) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است‌ این مطلب آمده است‌. برخی استظهار کرده‌اند که عبارت شیخ مفید و شیخ‌طوسی‌، بر آن است که روز اربعین‌، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه ‌خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 154) به هرروی‌، زیارت اربعین از زیارت‌های مورد وثوق امام حسین (ع‌) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است‌.

 

3 . اربعین روز بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا

اشاره کردیم که شیخ طوسی‌، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای‌ کربلا از شام به مدینه دانسته است‌. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین رابازگشت اسرا از شام را به �کربلا� تعیین کرده است‌. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن‌، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است‌. با این حال‌،علامه مجلسی پس از نقل هر دو این‌ها، اظهار می‌دارد: احتمال صحت هردوی اینها (به لحاظ زمانی‌) بعید می‌نماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این ‌تردید را در کتاب دعایی خود �زاد المعاد� هم عنوان کرده است‌. با این حال‌، درمتون بالنسبه قدیمی‌، مانند �لهوف� و �مثیرالاحزان� آمده است که اربعین‌، مربوط ‌به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست‌. اسیران‌، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.

 

باید توجه داشت که این دو کتاب‌، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی‌، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون‌کهن‌تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که ‌منابعی که پس از لهوف‌، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرده‌اند، نباید به‌عنوان یک منبع مستند و مستقل‌، یاد شوند. کتابهایی مانند �حبیب السیر� که به ‌نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده‌اند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی‌، ص 269) نمی‌توانند مورد استناد قرار گیرند.

 

در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم‌. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است‌:

 

در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق‌، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه‌ و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول‌:

لست من خندف ان لم أنتقم‌

من بنی أحمد، ما کان فَعَل‌

لیْت‌َ أشیاخی ببدرٍ شهدوا

جَزَع الخزرج من وقع الاسل‌

فأهلّوا و استهلّوا فرحا

ثم قالوا: یا یزید لاتشل‌

قد قتلنا القرن من أشیاخهم‌

و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه‌، ص 422)

 

وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد.

دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در �کامل بهائی� است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ م یداند که طبیعی‌تر می‌نماید.

 

4. میرزا حسین نوری و اربعین‌

علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه‌، و صاحب کتاب �مستدرک الوسائل� در کتاب �لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر� به نقد و ارزیابی برخی ازروضه‌ها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی‌از اساس‌، نادرست بوده است‌. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است.

 

ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده‌است که اسرا در بازگشت از شام‌، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است‌. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 152)

 

داستان از این قرار است که سید بن طاوس در �لهوف� خبر بازگشت اسراء را به‌کربلا در اربعین نقل کرده است‌. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته می‌شود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده‌، درآن مطرح کرده است‌.

 

اما همین سید بن طاوس در �اقبال الاعمال� با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح‌می‌گوید اسرار روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده ‌در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانسته‌اند، در هر دو موردتردید می‌کند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه ‌نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است‌، بعید است که آنان در اربعین به ‌مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس می‌گوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است‌، اما نمی‌توانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به‌ بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید می‌کند. (اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101).

 

این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است.

 

اما در باره اعتبار اربعین به بازگشت اسرا به کربلا توجه به این نکته هم اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش خاص به امام حسین (ع) از کتاب �ارشاد� در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشاره‌ای به این که‌ اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه هم‌اشاره‌ای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلاهم مانند انساب الاشراف‌، اخبارالطوال‌، و طبقات الکبری اثری از این خبردیده نمی‌شود.

 

روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین‌حذف و تحریفی‌، دلیلی وجود ندارد.

 

خبر زیارت جابر، درکتاب بشارة المصطفی آمده‌، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره نشده است‌.

 

مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم‌، به تبع استاد خود نوری‌، داستان آمدن‌اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است‌. (منتهی الامال‌، ج 1،صص 817 ـ 818) در دهه‌های اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب‌بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است‌. (بررسی تاریخ‌عاشورا، صص 148 ـ 149) همین طور آقای مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است.

 

5. شهید قاضی طباطبائی و اربعین‌

شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه‌، کتاب‌ مفصلی با نام �تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهداء� در باره اربعین ‌نوشت‌ که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است.

 

هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام‌ به کربلا در نخستین اربعین‌، بعید نیست‌. این کتاب که ضمن نهصد صفحه‌ چاپ شده‌، مشتمل بر تحقیقات حاشیه‌ای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است‌. اما به نظر می‌رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّق‌ نبوده است‌.

 

ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه‌،از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده‌اند. دراین نمونه‌ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده ‌روز طی می‌شده و بنابر این‌، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع‌) روز اول صفر وارد دمشق شده‌، می‌توان اظهار کرد که بیست ‌روز بعد، اسرا می‌توانستند در کربلا باشند.

 

باید به اجمال گفت‌: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان‌، در چنین زمان ‌کوتاهی‌، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این ‌خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه‌. تا آنجا که می‌دانیم‌، نقل این خبر در منابع ‌تاریخی‌، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی‌کند. به علاوه‌، علمای بزرگ شیعه‌، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی‌، نه تنها به آن اشاره نکرده‌اند، بلکه به عکس‌ِ آن تصریح کرده و نوشته‌اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع‌) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است‌.

 

آنچه می‌ماند این است که نخستین زیارت امام حسین (ع‌) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین (ع‌) بهره می‌گرفتند، آن‌روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده‌، به عنوان روزی که زیارت امام‌حسین (ع‌) در آن مستحب است‌، اعلام فرمودند.

 

متن زیارت اربعین هم ازسوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی‌، شیعیان را از زیارت‌آن حضرت در این روز برخوردار می‌کند.

 

اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است‌، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری‌، از علائم شیعه بودن عنوان شده است‌.

 

زیارت اربعین در �مصباح المتهجد� شیخ طوسی و نیز �تهذیب الاحکام� وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است‌. وی گفت که مولایم صادق (ع‌) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... (مصباح المتهجد، ص 788، تهذیب الاحکام‌، ج 6،ص 113، اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101، مزار مشهدی‌، ص 514 (تحقیق قیومی‌)، مزار شهید اول (تحقیق‌مدرسة الامام المهدی‌، قم 1410)، ص 185 ـ 186).

 

زیارت‌ اربعین، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است‌، اما از آن روی که‌مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است‌، دارای اهمیت ویژه می‌باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین‌(ع‌) از این نهضت آمده است‌: �... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة ‌و حیرة الضلالة‌... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی‌�.

 

خدایا، امام حسین (ع‌) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت‌ خود را به دنیای پست فروخته‌اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به‌شهادت رساندند.

 

دو نکته کوتاه در مورد اربعین:

نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع‌) در کتاب کامل الزیارات‌ ابن قولویه آمده‌، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام‌حسین (ع‌) یادآور شده است‌. (اربعین شهید قاضی‌، ص 386)

 

دوم این که ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفرمطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع‌) روز دهم محرم به شهادت رسیده‌باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می‌شود نه بیستم‌. در پاسخ گفته شده ‌است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع‌) به شهادت رسیده‌، بیست و نه روز بوده است‌. اگر ماه کامل بوده‌، باید گفت که روز شهادت را به ‌شمارش نیاورده‌اند. (بحار الانورا، ج 98، ص 335).

**************************************

شعر مداحی محمدحسین پویانفر من ایرانم و تو عراقی 
💿
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
دوری و دوستی سرم نمیشه و ◉♬ℐ♩
هیچ کجا واسم حرم نمیشه و◉♬ℐ♩
از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم◉♬ℐ♩
کربلا واسم ضروریه حسین◉♬ℐ♩
اربعین اوضاع چجوریه حسین◉♬ℐ♩
کار من امسال صبوریه حسین دارم میمیرم◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
جوونیم فدا سر ساقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
آرزومه راهی مشایه شم◉♬ℐ♩◉♬ℐ♩
کربلایی شم باهات همسایه شم◉♬ℐ♩
پرچم سرخت باشه آسایشم آروم جونم◉♬ℐ♩
این روزا عطر اقاقیا میخوام◉♬ℐ♩
تلخی چای عراقی رو میخوام◉♬ℐ♩
گریه تو صحن ساقی و میخوام آروم جونم◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
اشکم روی ورق های لحوف ◉♬ℐ♩
ریخت تا خوندم من از چشم حروف◉♬ℐ♩
زخمی کردن تنت رو با سیوف◉♬ℐ♩
میگن نیزه امونتو برید◉♬ℐ♩
زینب بی تو یه روز خوش ندید◉♬ℐ♩
صلی الله علیک یا شهید غریب مادر◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی◉♬ℐ♩
دوری و دوستی سرم نمیشه و ◉♬ℐ♩
هیچ کجا واسم حرم نمیشه و◉♬ℐ♩
از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم◉♬ℐ♩
کربلا واسم ضروریه حسین◉♬ℐ♩
اربعین اوضاع چجوریه حسین◉♬ℐ♩
کار من امسال صبوریه حسین دارم میمیرم◉♬ℐ♩

روز پدر مبارک

میلاد با سعادت مولای متقیان امام علی (ع)و روز پدر مبارک باد

همیشه مادررا به مداد تشبیه می‌ کردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچک‌ تر میشود

ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ می‌کند

خم به ابرو نمی‌ اورد و خیلی سخت‌ تر از این حرفهاست؛

فقط هیچکس نمیبیند و نمی‌داند که چقدر دیگر میتواند بنویسد.

بیایید قدردان باشیم.

به سلامتی پدر و مادر‌ها

سوره‌ای که خواندنش مرگ ناگهانی را دور می‌کند + صوت

سوره‌ای که خواندنش مرگ ناگهانی را دور می‌کند + صوت

سوره تغابن شصت و چهارمین سوره قرآن است و در جزء بیست و هشتم آن قرار دارد. فایل صوتی تلاوت آیات سوره تغابن با صدای شحات انور را در اینجا دریافت کنید.

خبرپو به نقل از باشگاه خبرنگاران:

این سوره را تغابن می‌نامند، چون در آیه ۹ آن روز قیامت، یوم التغابن (روز حسرت) نامیده شده است.

از جمله موضوعاتی که در این سوره مطرح شده، معاد، مسئله آفرینش انسان و چند دستور اخلاقی و اجتماعی مانند توکل به خدا، پسندیدگی قرض الحسنه و پرهیز از بخل است.

از جمله آیات مشهور سوره تغابن آیه پانزدهم است که اموال و فرزندان را مایه آزمایش آدمی معرفی می‌کند. آیه هفدهم هم انفاق در راه خدا را قرض به خدا توصیف می‌کند که خداوند آن را چندین برابر پاداش می‌دهد.

بر اساس روایات به نقل از پیامبر (ص)؛ اگر کسى سوره تغابن را تلاوت کند، مرگ ناگهانی از او دفع می‌شود. همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است که اگر کسی این سوره را در نماز‌های واجب قرائت کند، این سوره در روز قیامت شفیع او می‌شود و شهادت‌دهنده عادلی است که نزد خداوند در روز قیامت به سود قاری شهادت می‌دهد. از او جدا نمی‌شود تا اینکه او را وارد بهشت سازد.

متن سوره تغابن همراه با ترجمه 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدای بخشاینده مهربان

یُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۖ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١﴾

هر چه در آسمان‌ها و هر چه در زمین است خدا را تسبیح مى‌گویند او راست فرمانروایى و او راست سپاس و او بر هر چیزى تواناست (۱)

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ ۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٢﴾

اوست آن کس که شما را آفرید؛ برخى از شما کافرند و برخى مؤمن و خدا به آنچه مى‌کنید بیناست. (۲)

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْ‌ضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَ‌کُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ‌کُمْ ۖ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ﴿٣﴾

آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید و شما را صورتگرى کرد و صورتهایتان را نیکوآراست و فرجام به سوى اوست (۳)

یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْ‌ضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّ‌ونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ ۚ وَ اللَّـهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿٤﴾

آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است مى‌داند و آنچه را که پنهان مى‌کنید و آنچه را که آشکار مى‌دارید نیز مى‌داند و خدا به راز دل‌ها داناست (۴)

أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ أَمْرِ‌هِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿٥﴾

آیا خبر کسانى که پیش از این کفر ورزیدند و فرجام بد کارشان را چشیدند و عذاب پر دردى خواهند داشت به شما نرسیده است؟ (۵)

ذَٰلِکَ بِأَنَّهُ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُ‌سُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُ‌وا وَ تَوَلَّوا ۚ وَّاسْتَغْنَى اللَّـهُ ۚ وَ اللَّـهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿٦﴾

این بدفرجامى از آن روى بود که پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان مى‌آوردند ولى آنان مى گفتند: آیا بشرى ما را هدایت مى‌کند؟ پس کافر شدند و روى گردانیدند و خدا بى‌نیازى نمود و خدا بى‌نیاز ستوده‌است (۶)

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَن لَّن یُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ وَ رَ‌بِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ ۚ وَ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّـهِ یَسِیرٌ ﴿٧﴾

کسانى که کفر ورزیدند، پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد بگو: آرى، سوگند به پروردگارم، حتما برانگیخته خواهید شد سپس شما را به حقیقت آنچه کرده‌اید قطعاًواقف خواهند ساخت و این بر خدا آسان است (۷)

فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَ رَ‌سُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا ۚ وَ اللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿٨﴾

پس به خدا و پیامبر او و آن نورى که ما فرو فرستادیم ایمان آورید و خدا به آنچه مى‌کنید آگاه است (۸)

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ۖ ذَٰلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ ۗ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّـهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿٩﴾

روزى که شما را براى روز گردآورى گرد مى‌آورد آن روز، روز حسرت خوردن است و هر کس به خدا ایمان آورده و کار شایسته‌اى کرده باشد بدیهایش را از او بسترد و او را در بهشتهایى که از زیر درختان آن جویبار‌ها روان است درآورد در آنجا بمانند این است همان کامیابى بزرگ (۹)

وَ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا ۖ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿١٠﴾

و کسانى که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب کرده‌اند آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود و چه بد سرانجامى است (۱۰)

مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۗ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّـهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿١١﴾

هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد و کسى که به خدا بگرود دلش را به راه آورد و خداست که به هر چیزى داناست (۱۱)

وَ أَطِیعُوا اللَّـهَ وَ أَطِیعُوا الرَّ‌سُولَ ۚ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَ‌سُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿١٢﴾

و خدا را فرمان برید و پیامبر او را اطاعت نمایید و اگر روى بگردانید بر پیامبر ما فقط پیام‌رسانى آشکار است (۱۲)

اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَ عَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٣﴾

خداست که جز او معبودى نیست و مومنان باید تنها بر خدا اعتماد کنند (۱۳)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُ‌وهُمْ ۚ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُ‌وا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّ‌حِیمٌ ﴿١٤﴾

اى کسانى که ایمان آورده‌اید در حقیقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمایند از آنان بر حذر باشید و اگر ببخشایید و درگذرید و بیامرزید به راستى خدا آمرزنده مهربان است (۱۴)

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ ۚ وَ اللَّـهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿١٥﴾

اموال شما و فرزندانتان صرفا وسیله آزمایشى براى شمایند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است (۱۵)

فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنفِقُوا خَیْرً‌ا لِّأَنفُسِکُمْ ۗ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٦﴾

پس تا مى‌توانید از خدا پروا بدارید و بشنوید و فرمان ببرید و مالى براى خودتان در راه خدا انفاق کنید و کسانى که از خسّت نفس خویش مصون مانند آنان رستگارانند (۱۶)

إِن تُقْرِ‌ضُوا اللَّـهَ قَرْ‌ضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّـهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ ﴿١٧﴾

اگر خدا را وامى نیکو دهید آن را براى شما دو چندان مى‌گرداند و بر شما مى‌بخشاید و خداست که سپاس‌پذیر بردبار است (۱۷)

عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١٨﴾

داناى نهان و آشکار و ارجمند سنجیده‌کار است (۱۸)

ماجرای بسیار دردناک پیکر ۲۵ شهید در دریاچه ماهی

ماجرای بسیار دردناک پیکر ۲۵ شهید در دریاچه ماهی

حوالی دریاچه ماهی پیکر ۲۵ شهید را پیدا می‌کنند که شواهد نشان می‌داد همگی آن‌ها زنده‌به‌گور شده‌اند.

خبرپو به نقل از مهر:

یکی از مسئولین گروه تفحص در شلمچه تعریف می‌کند: «حوالی دریاچه ماهی بودیم و یک ماه از جستجوی بی ثمرمان می گذشت و بچه ها ناراحت؛ هر کدام گوشه ای کز کرده بود و سید هم مانند دیگران با خود خلوت کرده و ناله هایش به هوا بود. با فریاد او به خود آمدیم که می گفت: نور بسیار زیبایی دیدم که تا به حال در عمرم ندیده بودم.

پیکر ۲۵ شهید در دریاچه ماهی

بچه ها زود دست به کار شدند و مشغول کندن، که پیراهنی کهنه یافتند و مداومت به کندن، نتیجه اش شد پیدا کردن پیکر سالم ۲۵ شهید که زنده به گور شده بودند. شواهد اینطور نشان می داد که آنها را پنج تا پنج تا با سیم خاردار به هم بسته و زنده در خاک کرده بودند اما پنج تایی دیگر که در گودالی جداگانه دفن شده بودند بند انگشتشان جدا شده بود. آنها زنده بودند که خاک بر رویشان ریخته شده بود و آنقدر با دستانشان خاک را کنده بودند که بند انگشت و برخی ناخن هایشان از بین رفته بود. پزشکی قانونی، شواهد ما را تأیید کرد و به این نتیجه رسید که بدنشان تقریباً سالم است و همه آثار نشان از زنده به گور شدن آنها دارد.»

گناهان کبیره

در پاسخ به این سوال ابتدا پیرامون مفهوم گناه ، اقسام آن و ملاک کبیره بودن، سخن خواهیم گفت و سپس به بیان فهرست کاملی از گناهان کبیره خواهیم پرداخت.
گناه چیست؟

در پاسخ به این سوال ابتدا پیرامون مفهوم گناه ، اقسام آن و ملاک کبیره بودن، سخن خواهیم گفت و سپس به بیان فهرست کاملی از گناهان کبیره خواهیم پرداخت.
گناه چیست؟
«گناه» عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده ، با ایجاد نوعی “ تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که "نور" آسمانها و زمین است، دور مى سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مى گردد.
تعیین این که چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
اقسام گناه:
عالمان اسلامی گناهان را بر دو گونه تقسیم نموده اند: گناهان کبیره (بزرگ) و گناهان صغیره (کوچک)..
این تقسیم بندى از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است ؛ در قرآن چنین مى خوانیم: اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم وشما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم . (نساء، ۳۱) ۱
و در جاى دیگر آمده است: و کتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود، گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است ، ترسان و هراسناکند، و مى گویند: اى واى بر ما، این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست ، مگر اینکه آن را شماره کرده است ؟ (کهف، ۴۹) ۲
و درباره ى بهشتیان مى خوانیم: مواهب آخرت ، جاودانه است براى آنانکه از گناهان بزرگ و کارهاى زشت پرهیز مى کنند. (شوری، ۳۸) ۳
از این آیات به روشنى استفاده مى شود، که گناهان ، دو گونه اند: کبیره و صغیره و همچنین استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقیقى بخشودنى نیست ، ولى بعضى از آنها بخشودنى است .
امام على علیه السلام در گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى که براى صاحبش ، هم امید بخشش داریم و هم ترس از کیفر.
سپس فرمود: اما گناهى که بخشیده است ، گناه بنده اى است که خداوند او را در دنیا کیفر مى کند و در آخرت کیفر ندارد. در این صورت خداوند حکیم تر و بزرگوارتر از آن است که بنده اش را دو بار کیفر کند.
اما گناهى که نابخشودنى است ، حق الناس است یعنى ظلم بندگان نسبت به همدیگر که بدون رضایت مظلوم بخشیده نمى شود.
و اما نوع سوم ، گناهى است که خداوند آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصیب او نموده است ، و در نتیجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم امید به آمرزش پروردگارش دارد، ما نیز درباره ى چنین بنده اى ، هم امیدواریم و هم ترسان . (بحار الانوار، ج۶، ص۲۹) ۴
ملاک کبیره (بزرگ) بودن گناه:
در قرآن مجید و کلام معصومین (ع) کلیه اعمالى که گناه محسوب مى شود، بیان گردیده است ، منتهی کبیره بودن گناه، پیرو ملاک هایی است.
در کتاب تحریر الوسیله امام خمینى قدس سره پیرامون معیار گناهان کبیره ، چنین آمده است :
۱- گناهانى که در مورد آنها در قرآن یا روایات اسلامى وعده ى آتش ‍ دوزخ ، داده شده باشد.
۲- از طرف شرع ، به شدت ، از آن نهى شده است .
۳- دلایلی وجود دارد که معلوم می شود آن گناه ، بزرگتر از بعضى از گناهان کبیره است .
۴- عقل ، حکم کند که فلان گناه، کبیره است .
۵- در ذهن مسلمینِ پاى بند به دستورات الهى ، چنین تثبیت شده که فلان گناه ، از گناهان بزرگ است .
۶- از طرف پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) یا امامان (علیهم السلام) در خصوص گناهى تصریح شده که از گناهان کبیره است .
(برخی از فقها تعزیر را نشانه کبیره بودن گناه می دانند که در این صورت استمنا نیز از گناهان کبیره محسوب خواهد شد ، زیرا در روایتی آمده است که علی (ع)، با زدن روی دست، شخص مستمنی را تعزیر فرمودند.)
البته گناهان کبیره نیز همه در یک سطح نیستند. بعضى بدون توبه بخشیده نمى شوند، مانند «شرک» و «قتل نفس» و برخى بدون توبه و تحت شرایطی و در اثر انجام کارهای نیک ممکن است مشمول مغفرت گردند.

فهرست گناهان کبیره:
روایات متعددى از ائمّه علیهم السلام به ما رسیده که بیانگر تقسیم گناهان به کبیره و صغیره است ، ودر کتاب اصول کافى یک باب تحت عنوان" باب الکبائر" به این موضوع اختصاص یافته که داراى ۲۴ حدیث است .
در روایت اوّل و دوّم این باب ، تصریح شده که گناهان کبیره ، گناهانى را گویند که خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .
در بعضى از این روایات (روایت سوم و هشتم )، هفت گناه به عنوان گناه کبیره ، و در برخى از روایات (روایت ۲۴) نوزده گناه به عنوان گناهان کبیره ، شمرده شده است .
گرچه هر گناه ، چون مخالفت فرمان خداى بزرگ است ، سنگین و بزرگ است، ولى این موضوع منافات ندارد که بعضى از گناهان نسبت به خود و آثارى که دارد، بزرگتر از برخى دیگر باشد، و به گناهان بزرگ و کوچک تقسیم گردد.
گناهان کبیره در کلام امام صادق) علیه السلام):
عمروبن عبید یکى از علماى اسلام ، به حضور امام صادق (علیه السلام) آمد، سلام کرد و سپس این آیه را خواند: نیکوکاران کسانى هستند که از گناهان بزرگ ، و زشتى پرهیز مى کنند. (شوری، ۳۸) ۵
سپس سکوت کرد و دنبال آیه را نخواند؛ امام صادق (علیه السلام) به او فرمودند: چرا سکوت کردى ؟! او گفت : دوست دارم ، گناهان کبیره را از کتاب خداوند بدانم .
آنگاه امام صادق (علیه السلام) گناهان کبیره اى را که در قرآن آمده بیان نمودند:
۱- بزرگترین گناهان کبیره ، شرک به خدا است : قرآن مى فرماید کسی که براى خدا، شریک قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند. (مائده، ۷۲ ) ۶
۲- ناامیدى از رحمت خدا: هیچ کس جز کافران از رحمت خدا، نومید نگردد. (یوسف،۸۷) ۷
۳- ایمنى از مکر (عذاب و مهلت ) خدا: از مکر خدا ایمن نشود، مگر مردم زیان کار. ( اعراف، ۹۹) ۸
۴- عقوق (و آزار) والدین : چنان که قرآن از زبان عیسى (علیه السلام) مى فرماید: خدا دستور داده که به مادرم نیکى کنم و مرا زورگوى تیره بخت قرار نداده است . (مریم، ۳۲) ۹
۵- کشتن انسانِ بى گناه : و هر کس فرد با ایمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است که جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب مى کند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است . (نساء، ۹۳)۱۰
۶- نسبت نارواى زنا به زن پاکدامن : کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى ) و با ایمان را متهم مى سازند، در دنیا و آخرت ، از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است . (نور، ۲۳) ۱۱
۷- خوردن مال یتیم: همانا کسانى که اموال یتیمان را مى خورند، آنها در شکم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند. ( نساء، ۱۰) ۱۲
۸- فرار از جبهه جهاد: و هر کس در آن هنگام (جنگ ) به آنها پشت کند مگر در صورتى که هدفش ، کناره گیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنین کسى ) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد، و جایگاه او جهنم ، و چه بد عاقبتى است . ( انفال، ۱۶) ۱۳
۹- ربا خوارى: کسانى که ربا مى خورند، بر نمى خیزند مگر مانند کسى که شیطان باتماس خود، او را همچون دیوانه ، آشفته حال کرده است . ۱۴( بقره، ۲۷۵)
۱۰- سحر و جادو: قطعا دانستند که هر کس خریدار جادو شود، در آخرت ، بى بهره خواهد بود. ( بقره، ۱۰۲) ۱۵
۱۱- زنا: هر کس که زنا کند، مجازاتش را خواهد دید، عذاب چنین کسى در قیامت ، مضاعف گردد و با خوارى ، همیشه در آن خواهد ماند. ( فرقان، ۶۸) ۱۶
۱۲- سوگند دروغ براى گناه : کسانى که پیمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندک مى فروشند، در آخرت ، بى بهره اند. (آل عمران، ۷۷) ۱۷
۱۳- خیانت در غنایم جنگى : و هر که در غنیمت جنگى ، خیانت کند، روز قیامت با آنچه خیانت کرده بیاید. ( آل عمران، ۱۶۱) ۱۸
۱۴- نپرداختن زکات واجب : در آن روز (طلاها و نقره ها را)در آتش دوزخ داغ و سوزان کرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى گذارند. ( توبه، ۳۵) ۱۹
۱۵- گواهى به دروغ ، کتمان : و هر کس گواهى دادن را پنهان کند، قلبش گنهکار است . ( بقره، ۲۸۳) ۲۰

۱۶- شراب خوارى : اى کسانى که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهاى قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس از آنها دورى کنید باشد که رستگار شوید. ( مائده، ۹۰) ۲۱
۱۷- ترک نماز یا واجبات دیگر بطور عمد، زیرا پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: هر کس عمدا نماز را ترک کند از پیمان خدا و رسول خدا بیزارى جسته است . (بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۷) ۲۲
۱۸و۱۹- پیمان شکنى و قطع رحم ، چنانکه خداوند مى فرماید: براى آنانکه (پیمان را مى شکنند و قطع رحم مى کنند) لعنت و خانه بد در آخرت ، است. (رعد، ۲۵) ۲۳ .
امام صادق (علیه السلام) به اینجا که رسید، عمروبن عبید در حالى که از شدت ناراحتى ، شیون مى کشید از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: به هلاکت رسید آنکس که به راءى ، فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستیزکرد. (بحارالانوار، ج۷۶، ص ۸) ۲۴
امام خمینی (رض) در کتاب تحریر الوسیله مى گوید: گناهان کبیره ، بسیار است ، بعضى از آنها عبارتند از:
۱- نا امیدى از رحمت خدا. ۲- ایمن شدن از مکر خدا. ۳- دروغ بستن به خدا یا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و یا اوصیاى پیامبر علیهم السلام۴- کشتن نا بجا. ۵- عقوق پدر ومادر۶- خوردن مال یتیم از روى ظلم . ۷- نسبت زنا به زن با عفت . ۸- فرار از جبهه جنگ با دشمن . ۹- قطع رحم . ۱۰- سحر و جادو. ۱۱- زنا. ۱۲- لواط. ۱۳- دزدى . ۱۴- سوگند دروغ . ۱۵- کتمان گواهى . (در آنجا که گواهى دادن واجب است ) ۱۶- گواهى به دروغ . ۱۷- پیمان شکنى . ۱۸- رفتار بر خلاف وصیّت . ۱۹- شرابخوارى . ۲۰- رباخوارى . ۲۱- خوردن مال حرام . ۲۲- قمار بازى . ۲۳- خوردن مردار و خون . ۲۴- خوردن گوشت خوک . ۲۵- خوردن گوشت حیوانى که مطابق شرع ذبح نشده است . ۲۶- کم فروشى . ۲۷- تعرّب بعد از هجرت . یعنى انسان به جایى مهاجرت کند که دینش ‍ را از دست مى دهد. ۲۸- کمک به ستمگر. ۲۹- تکیه بر ظالم . ۳۰- نگهدارى حقوق دیگران بدون عذر. ۳۱- دروغگویى . ۳۲- تکبر. ۳۳- اسراف و تبذیر. ۳۴- خیانت . ۳۵- غیبت . ۳۶- سخن چینى . ۳۷- سر گرمى به امور لهو. ۳۸- سبک شمردن فریضه حج . ۳۹- ترک نماز. ۴۰- ندادن زکات . ۴۱- اصرار بر گناهان صغیره.
از این میان شرک به خدا و انکار آنچه را که خداوند دستور داده ، و دشمنى با اولیاى خدا، از بزرگترین گناهان کبیره است.
همانگونه که بیان شد طبق فتواى امام خمینى قدس سره گناهان کبیره ، بسیار است و آنچه در بالا ذکر شد قسمتى از آنها است ، مثلا توهین به کعبه و قرآن و پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) یا ناسزا گفتن به آنها و بدعت گذارى و.... از گناهان کبیره است .
موارد تبدیل گناه صغیره به کبیره:
از آیات و روایات استفاده مى شود که در چند مورد، گناه صغیره ، تبدیل به کبیره شده و حکم گناهان کبیره را پیدا مى کند از جمله :
اول. اصرار بر صغیره:
تکرار گناه صغیره ، آن را تبدیل به گناه کبیره مى کند، و اگر انسان حتى یک گناه کند، ولى استغفار نکند، و در فکر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آید. صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، طناب و ریسمان ضخیمی مى گردد که در این صورت پاره کردنش مشکل است .
قرآن درباره ى پرهیزکاران مى فرماید: آنان آگاهانه بر گناهانشان ، اصرار نورزند. (آل عمران، ۱۳۵)۲۵
امام باقر علیه السلام در شرح این آیه فرمود: اصرار، عبارت از این است که کسى گناهى کند و از خدا آمرزش ‍ نخواهد و در فکر توبه نباشد.
امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود: از اصرار بر گناه بپرهیز، چرا که از بزرگترین جرایم است. (مستدرک الوسایل،موسسه آل البیت، ج۱۱، ص۳۶۸) ۲۶
از گناهان کوچک غافل نشویم:
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) همراه یاران (در سفرى ) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود: ائتوابحطب ، هیزم بیاورید که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم . یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکى است و هیچگونه هیزم در آن نیست !. رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: بروید هر کدام هر مقدار مى توانید جمع کنید آنها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب خشکیده اى با خود آورد و همه را در پیش روى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) روى هم ریختند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: این گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند.
سپس فرمود: ایّاکم و الُمحقّرات من الذّنوب از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت مى گردد. ...( اصول کافی، ج۲، ص ۲۸۸ )
امام صادق علیه السلام فرمود: لا صَغیرة مع الاِصرار در صورت اصرار، گناه صغیره اى نباشد. ( بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۵۲)
دوم . کوچک شمردن گناه:
کوچک شمردن گناه ، آن را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، براى روشن شدن موضوع ، به این مثال توجه کنید:
اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند، ولى بعداً پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم ، ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراض بگوید: این که چیزى نیست ، بى خیالش . او را نمى بخشیم ، زیرا این کار، از روح استکبارى او پرده برمى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد. به این روایات توجه کنید:
امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: از گناهان نابخشودنى این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات نکنند؛ یعنى آن گناهِ مورد اشاره را کوچک بشمرد. ( بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۵۰) ۲۷
امیرمؤ منان على (علیه السلام) مى فرماید: بدترین گناهان ، آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد. ( کلمة التقوی، ج۲، ص۲۹۴) ۲۸
امام صادق (علیه السلام) فرمود: از گناه حقیر و ریز، بپرهیز (سبک مشمار) که آمرزیده نشود. عرض کردم : گناهان حقیر چیست !؟ فرمود آن است که : کسى گناه کند و بگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشتم . (مشکوة الانوار، ص۲۷۳) ۲۹
سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه:
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه ، از امورى است که گناه را بزرگ مى کند و موجب کیفر بیشتر مى شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:
امیرمؤ منان على (علیه السلام) فرمود: بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد. ( عیون الحکم و المواعظ، ص۲۹۴) ۳۰
و نیز فرمود: کسى که از انجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند. (عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۶) ۳۱
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگتر از انجام خود گناه است . ( بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۵۹) ۳۲
و نیز فرمود: عذاب دردناک گناه شیرینى آن را تباه مى سازد. ) ۳۳

چهارم. گناه از روى طغیان
یکى دیگر از امورى که موجب تبدیل گناه کوچک به گناه بزرگ مى شود، طغیان و سرکشى در انجام گناه است ؛در قرآن کریم می خوانیم: و اما آنها که طغیان کردند و زندگى دنیا را مقدم شمردند، بى گمان جایگاهشان دوزخ است.۳۴
پنجم. مغرور شدن به مهلت الهى:
دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نکردن سریع او را دلیل رضایت خدا بداند و یا خود را محبوب خدا بداند.
گناهکاران در دل مى گویند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى کند؟ جهنم براى آنها کافى است ، وارد آن مى شوند و بد جایگاهى است .
وعده عذاب جهنم براى چنین افرادى ، دلیل آن است که گناه افرادى که مغرور به عدم مجازات سریع خداوند هستند، گناه کبیره است . (مجادله، ۸) ۳۵
ششم. تجاهر به گناه:
آشکار نمودن گناه نیز، گناه صغیره را تبدیل به گناه کبیره مى کند، شاید از این نظر که آشکار نمودن گناه حاکى از تجرّى و بى باکى بیشتر گنهکار است ، و موجب آلوده کردن جامعه ، و عادى نمودن گناه مى گردد.
امیرمؤ منان على (علیه السلام) فرمود: از آشکار نمودن گناهان بپرهیز، که آن از سخت ترین گناهان است. (عیون الحکم والمواعظ، ص۹۵) ۳۶
و حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: پاداش پنهان کننده کردار نیک ، معادل هفتار کار نیک است ، و آشکار کننده گناه ، خوار مى باشد. (بحارالانوار، ج۶۷، ص۲۵۱) ۳۷
هفتم. گناه شخصیت ها:
گناه آنان که در جامعه ، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست ، و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد، زیرا گناه آنها داراى دو بعد است : بعد فردى و بعد اجتماعى .
گناه شخصیت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمینه ى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.
بر همین اساس ، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است .
گناه بزرگان از دیدگاه قرآن:
در سوره حاقهّ در باره عالمان بدعت گذار مى خوانیم و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتیم ، سپس ‍شاهرگش را قطع مى کردیم ، و احدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمایت کند. (حاقهّ، ۴۴ تا ۴۸) ۳۸.

در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى هیچکدام از آنها این گونه سخن نگفت که : رگ گردنت را مى زنیم ، ولى به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید، زیرا او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است .
بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است ، مسئولیت بیشترى دارند.
گناه بزرگان از دیدگاه روایات:
۱ امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود: هفتاد گناه از جاهل ، بخشیده مى شود قبل از آنکه یک گناه از عالم ، بخشیده گردد. (بحارالانوار،ج۷۵، ص۱۹۳) ۳۹
رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود: اگر عالمان دین و زمامداران ، فاسد شدند، مردم نیز فاسد مى شوند.
و در سخن دیگر فرمود: عوام امت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امت من ! شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟. فرمود: خواص امت من چهار دسته اند: ۱ -زمامداران . ۲ -دانشمندان . ۳ - عابدان . ۴- تاجران . ۴۰
شخصى دیگر پرسید: چگونه ؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى کند؟ و تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد، به چه کسى باید اطمینان نمود؟
بنابراین گناه مسئولین ، چهره ها، علما، نهادها، نویسندگان ، بزرگان و سادات بیشتر به حساب مى آید.

منابع:
کتاب گناه شناسی، محسن قرائتی
گناهان کبیره از دیدگاه امام خمینى قدس سره

10 محرم روز عاشورا

همسفر با قافله کربلا؛

آخرین لحظات سیدالشهداء(ع) چگونه گذشت/ دگرگونی عالَم طبیعت‏ پس از شهادت امام حسین (ع) شعر و صوت

واقعه عاشورا

امام حسین(ع) به فرزندش امام سجاد(ع) فرمودند: فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید، پس بر او اشک بریزید!

حسینیه مشرق -   از ولادت حسین بن علی (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.


سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نُه نفرند و خاتم ایشان،قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد. (1)


انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری، فرمود: حسن و حسین را، (2) بارها رسول گرامی حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (3)


ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی مامی آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است. (4) عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامی اسلام(ص) خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (5)


حسین (ع) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم از جهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت، مدت سی سال با پدر زیست. پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامی، مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت. (6)

 


به این ترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت کرد و حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آی... ی.

 

آخرین لحظات امام چگونه گذشت

 

مهمترین واقعه روز عاشورا شهادت سیدالشهداء حسین بن علی علیه‌السلام است. در ادامه، قطره‌ای از آن دریای مصیبت عظمی و جانگداز بیان شده است.

 

امام اصحاب وفادار خود را صدا زد

بعد از شهادت یاران باوفا، امام حسین علیه‌السلام پیوسته به راست و چپ می‌نگریست و هیچ یک از اصحاب و یاران خود را ندید جز آنان که پیشانی به خاک ساییده و صدایی از آنها به گوش نمی‌رسید، پس ندا داد:

�یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِیَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَی بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِیُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِیُّ، وَ یا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی!؟ أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟

أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ�.

ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروة! ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای یزید بن مظاهر! ای یحیی بن کثیر! ای هلال بن نافع! ای ابراهیم بن حُصَین! ای عمیر بن مطاع! ای اسد کلبی! ای عبداللَّه بن عقیل! ای مسلم بن عوسجه! ای داود بن طرمّاح! ای حرّ ریاحی! ای علی بن الحسین! ای دلاورمردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا می‌زنم ولی پاسخم را نمی‌دهید؟ و شما را می‌خوانم ولی دیگر سخنم را نمی‌شنوید؟ آیا به خواب رفته‌اید که به بیداری‌تان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیده‌اید که او را یاری نمی‌کنید؟

این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشته‌اند. از خوابتان برخیزید، ای بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید.

ولی به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهی نمی‌کردید، و از یاریم دست نمی‌کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق می‌شویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ�. (7)

 

امام حسین علیه‌السلام فرمود: سلامم را به شیعیانم برسان

در روایتی آمده است: هنگامی که امام حسین علیه‌السلام تنها شد به خیمه‌های برادرانش سر کشید، آنجا را خالی دید. آنگاه به خیمه‌های فرزندان عقیل نگاهی انداخت، کسی را در آنجا نیز ندید؛ سپس به خیمه‌های یارانش نگریست کسی را ندید، امام در آن حال ذکر �لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ� را فراوان بر زبان جاری می‌ساخت.

آنگاه به خیمه‌های زنان روانه شد و به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیه‌السلام رفت.

او را دید که بر روی پوست خشنی خوابیده و عمّه‌اش زینب علیهاالسلام از او پرستاری می‌کند. چون حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخیزد، ولی از شدّت بیماری نتوانست، پس به عمّه‌اش زینب گفت: �کمکم کن تا بنشینم چرا که پسر پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است� زینب علیهاالسلام وی را به سینه‌اش تکیه داد و امام حسین علیه‌السلام از حال فرزندش پرسید: او حمد الهی را بجا آورد و گفت:

�یا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْیَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ؟؛ پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کرده‌ای؟�.

امام علیه‌السلام در پاسخ فرمود:

�یا وَلَدِی قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَانْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ حَتّی‌ فاضَتِ الْأَرْضُ بِالدَّمِ مِنَّا وَ مِنْهُمْ؛ فرزندم�

شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعله‌ور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!�.

حضرت سجّاد علیه‌السلام عرض کرد:

�یا أبَتاهُ أَیْنَ عَمِّیَ الْعَبَّاسُ؟� پدر جان! عمویم عبّاس کجاست؟

در این هنگام اشک بر چشمان زینب حلقه زد و به برادرش نگریست که چگونه پاسخ می‌دهد- چرا که امام علیه‌السلام خبر شهادت عبّاس را به وی نداده بود.

امام علیه‌السلام پاسخ داد:

�یا بُنَیَّ إِنَّ عَمَّکَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا یَدَیْهِ عَلی‌ شاطِی‌ءِ الْفُراتِ� پسر جان! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد!

علی بن الحسین علیه‌السلام آن چنان گریست که بی‌حال شد. چون به حال آمد از دیگر عموهایش پرسید و امام پاسخ می‌داد: �همه شهید شدند�.

آنگاه پرسید:

�وَ أَیْنَ أَخی عَلِیٌّ، وَ حَبیبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ؟�

برادرم علی اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین کجایند؟

امام علیه‌السلام پاسخ داد:

�یا بُنَیَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ فی الْخِیامِ رَجُلٌ إِلّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمَّا هؤُلاءِ الَّذِینَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکُلُّهُمْ صَرْعی‌ عَلی‌ وَجْهِ الثَّری�  

فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمه‌ها مردی جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شده‌اند.

پس علی بن الحسین علیه‌السلام سخت گریست. آنگاه به عمّه‌اش زینب علیهاالسلام گفت: �یا عَمَّتاهُ عَلَیَّ بِالسَّیْفِ وَ الْعَصا� عمّه جان! شمشیر و عصایم را حاضر کن.

پدرش فرمود: �وَ ما تَصْنَعُ بِهِما� می‌خواهی چه کنی؟

عرض کرد: �أمَّا الْعَصا فَأَتَوَکَّأُ عَلَیْها، وَ أَمَّا السَّیْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَیْنَ یَدَیْ إِبْنِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّهُ لَاخَیْرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَهُ�

بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع نمایم، چرا که زندگانی پس از او ارزش ندارد.

امام حسین علیه‌السلام او را باز داشت و به سینه چسباند و فرمود: �یا وَلَدی أَنْتَ أَطْیَبُ ذُرِّیَّتی، وَ أَفْضَلُ عِتْرَتی، وَ أَنْتَ خَلیفَتی عَلی‌ هؤُلاءِ الْعِیالِ وَ الْأَطْفالِ، فَإِنَّهُمْ غُرَباءٌ مَخْذُولُونَ، قَدْ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ وَ الْیُتْمُ وَ شَماتَةُ الْأَعْداءِ وَ نَوائِبُ الزَّمانِ سَکِّتْهُمْ إِذا صَرَخُوا، وَ آنِسْهُمْ اذَا اسْتَوْحَشُوا، وَ سَلِّ خَواطِرَهُمْ بِلَیْنِ الْکَلامِ، فَإِنَّهُمْ ما بَقِیَ مِنْ رِجالِهِمْ مَنْ یَسْتَأْنِسُونَ بِهِ غَیْرُکَ، وَ لا أَحَدٌ عِنْدَهُمْ یَشْکُونَ إِلَیْهِ حُزْنَهُمْ سِواکَ، دَعْهُمْ یَشُمُّوکَ وَ تَشُمُّهُمْ، وَ یَبْکُوا عَلَیْکَ وَ تَبْکی عَلَیْهِمْ�

فرزندم! تو پاک‌ترین ذریّه و برترین عترت منی و تو جانشین من بر این بانوان و کودکانی.

آنان غریب و بی‌کس‌اند که تنهایی و یتیمی و سرزنش دشمنان و سختی‌های دوران آنان را فرا گرفته است.

هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نیکو، خاطرشان را تسلّی بخش. چرا که کسی از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غم‌هایشان را به وی باز گویند. بگذار آنان تو را ببویند و تو آنان را ببویی و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان.

آنگاه امام علیه‌السلام دست فرزندش را گرفت و با صدای رسا فرمود: �یا زَیْنَبُ وَ یا امَّ کُلْثُومِ وَ یا سَکینَةُ وَ یا رُقَیَّةُ وَ یا فاطِمَةُ، اسْمَعْنَ کَلامی وَ اعْلَمْنَ أَنَّ ابْنی هذا خَلیفَتی عَلَیْکُمْ، وَ هُوَ إِمامٌ مُفْتَرِضُ الطَّاعَةِ�

ای زینب! ای امّ کلثوم! ای سکینه! ای رقیّه! و ای فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامی است که پیروی از او واجب است.

سپس به فرزندش فرمود:

�یا وَلَدی بَلِّغْ شیعَتی عَنِّیَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبی ماتَ غَریباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضی‌ شَهیداً فَابْکُوهُ؛ فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.


امام علیه السلام لباس کهنه به تن کرد

هنگامی که امام ‌حسین علیه‌السلام عزم میدان کرد، فرمود: �ائْتُونی بِثَوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ، الْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اجَرَّدُ، فَانِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ�

برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.

لباس تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام علیه‌السلام آن را نپوشید و فرمود: �هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ� این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.

لباس بلندتری آوردند. امام علیه‌السلام آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظی کرد.

در روایت دیگری آمده است هنگامی که لباس کهنه آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشی برای بیرون آوردن نداشته باشد) و آن را زیر لباس‌هایش پوشید؛ ولی پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نیز از بدنش بیرون آوردند. (8)

 

گریه سکینه بر امام

در آن هنگام حضرت سکینه گریه سر داد. امام وی را به سینه چسبانید و فرمود:

سَیَطُولُ بَعْدی یا سَکینَةُ فَاعْلَمی   مِنْکِ الْبُکاءُ إِذَا الْحَمامُ دَهانِی‌

لا تُحْرِقی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً    مادامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانی‌

وَ إِذا قُتِلْتُ فَانْتَ اوْلی‌ بِالَّذِی   تَأْتینَهُ یا خَیْرَةَ النِّسْوانِ‌

سکینه! بدان پس از شهادتم گریه‌های طولانی خواهی داشت. تا جان در بدن دارم با اشک حسرتت دلم را آتش مزن. ای بهترین زنان! هنگامی که شهید شدم پس تو از هر کس به سوگواری سزاوارتری. (9)

 

گفتگو امام با زنان و بانوان حرم

امام حسین علیه‌السلام به سوی خیمه رفت و ندا داد:

�یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلامُ�

ای سکینه! ای فاطمه! ای زینب! ای امّ کلثوم! خداحافظ من هم رفتم.

سکینه فریاد برآورد: پدرجان! آیا تسلیم مرگ شده‌ای!؟ امام پاسخ داد:

�کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینَ؟� چگونه تسلیم نشود کسی که یار و یاوری برای او نمانده است؟.

سکینه گفت: پدر جان! (حال که چنین است) ما را به حرم جدّمان برگردان!

�هَیْهاتَ، لَوْ تُرِکَ الْقَطا لَنامَ� هیهات! اگر مرغ قطا را رها می‌کردند در آشیانه‌اش آرام می‌گرفت. (اشاره به این‌که ما را رها نخواهند کرد).

صدای گریه بانوان برخاست، امام آنان را آرام کرد و به سوی دشمن حمله‌ور شد. (10)

 

موعظه به لشکر عمر سعد

امام حسین علیه‌السلام به دشمنان نزدیک شد و خطاب به آنان فرمود:

�یا وَیْلَکُمْ أَتَقْتُلُونِی عَلی‌ سُنَّةٍ بَدَّلْتُها؟ أَمْ عَلی‌ شَریعَةٍ غَیَّرْتُها، أَمْ عَلی‌ جُرْمٍ فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلی‌ حَقٍّ تَرَکْتُهُ؟�

وای بر شما! چرا با من می‌جنگید؟ آیا سنّتی را تغییر داده‌ام؟ یا شریعتی را دگرگون ساخته‌ام؟ یا جرمی مرتکب شده‌ام؟ و یا حقّی را ترک کرده‌ام؟.

گفتند: �إِنَّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِأَبِیکَ� به خاطر کینه‌ای که از پدرت به دل داریم، با تو می‌جنگیم و تو را می‌کشیم. (11)

 

مرگ بهتر از زندگی ننگین است

امام علیه‌السلام به میدان آمد و مبارز طلبید، هر کس از پهلوانان سپاه دشمن پیش آمد او را به خاک افکند، تا آنجا که بسیاری از آنان را به هلاکت رساند آنگاه به میمنه (به جانب راست سپاه) حمله کرد و فرمود: �الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِ� مرگ بهتر از زندگی ننگین است.

سپس به میسره (جانب چپ سپاه) یورش برد و فرمود:

أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ / آلَیْتُ أَنْ لا أَنْثَنی‌

أَحْمی عِیالاتِ أَبی / أَمْضی عَلی‌ دینِ النَّبِیِ‌

منم حسین بن علی علیه‌السلام، سوگند یاد کردم که (در برابر دشمن) سر فرود نیاورم، از خاندان پدرم حمایت می‌کنم و بر دین پیامبر رهسپارم. (12)

و در روایت دیگر آمده است، امام علیه‌السلام فرمود: �مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ� مرگ با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است. (13)

اگر دین ندارید آزاد مرد باشید!

امام علیه‌السلام به هر سو یورش برد و گروه عظیمی را به خاک افکند.

عمر سعد فریاد برآورد: آیا می‌دانید با چه کس می‌جنگید؟ او فرزند همان دلاور میدان‌ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وی هجوم آورید.

بعد از این فرمان چهار هزار تیرانداز از هر سو امام علیه‌السلام را هدف قرار دادند و از سوی دیگر به جانب خیمه‌ها حمله‌ور شدند و میان آن حضرت و خیامش فاصله انداختند.

امام علیه‌السلام فریاد برآورد:

�وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلی‌ أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ�

وای بر شما! ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسی روز قیامت نمی‌ترسید لااقل در دنیای خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب می‌دانید به خلق و خوی عربی خویش پایبند باشید.

شمر صدا زد: ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟ امام علیه‌السلام فرمود: �أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً�

من با شما جنگ دارم و شما با من، ولی زنان که گناهی ندارند، پس تا زمانی‌ که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید.

شمر گفت: راست می‌گوید. آنگاه به لشکریان خویش رو کرد و گفت: �از حرم او دست بردارید و به خودش حمله کنید که به جانم سوگند هماوردی است بزرگوار!

سپاه دشمن از هر طرف به سوی امام علیه‌السلام حمله‌ور شدند و امام در جستجوی آب به سوی فرات رفت ولی سپاهیان همگی هجوم آوردند و مانع شدند.

 

مناجات با خدا و نفرین دشمن

در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام به سوی فرات روانه شد که شمر گفت: به خدا سوگند! به آن نخواهی رسید تا در آتش درآیی!

شخص دیگری گفت: یا حسین! آیا آب فرات را نمی‌بینی که مثل شکم ماهی می‌درخشد!؟ به خدا سوگند! از آن نخواهی چشید تا آن‌که با لب تشنه از جهان چشم بپوشی!

امام علیه‌السلام گفت: �اللَّهُمَّ أَمِتْهُ عَطَشاً� خدایا! او را تشنه بمیران.

راوی می‌گوید: به خدا سوگند پس از نفرین امام آن شخص به مرض عطش گرفتار شد، به گونه‌ای که پیوسته می‌گفت: به من آب دهید! آبش می‌دادند تا آنجا که آب از دهانش می‌ریخت ولی همچنان می‌گفت: آبم دهید که تشنگی مرا کشت! پیوسته این چنین بود تا آن‌که به هلاکت رسید!

 

تیری به پیشانی امام اصابت کرد

آنگاه مردی از سپاه دشمن به نام �ابوالحتوف جعفی� تیری به سوی امام رها کرد.

تیر به پیشانی امام اصابت کرد. آن را بیرون کشید، خون بر چهره و محاسن امام جاری شد، عرض کرد: �اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَری‌ ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلی‌ وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً�

خدایا! تو شاهدی که از این مردم سرکش به من چه می‌رسد. خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگی و بدبختی بمیران، و از آنان کسی را بر روی زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز.

سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که می‌رسید او را با شمشیرش بر خاک می‌افکند، این در حالی بود که تیرها از هر سو می‌بارید و بر بدن امام علیه‌السلام می‌نشست و می‌فرمود:

�یا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فی عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ یُهَوِّنُ عَلَیْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِیَّایَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی رَبِّی بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ�

ای بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بد عمل کردید. آری! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا هراسی ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامی بدارد. آنگاه از جایی که گمان نمی‌برید انتقام مرا از شما بگیرد.

حصین بن مالک سکونی فریاد برآورد و گفت: �ای پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟

امام علیه‌السلام فرمود: �یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ�

نزاع و اختلاف در میانتان می‌افکند و خونتان را می‌ریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار می‌سازد.

امام علیه‌السلام همچنان می‌جنگید تا آن که زخم‌های بسیاری بر بدن مبارکش وارد شد. (14)

 

تیری به گلوی امام اصابت کرد

در روایتی آمده است: هنگامی که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوی امام اصابت کرد و فرمود:

�بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَی اللَّهِ�

به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویی جز از جانب خدا نیست و این شهیدی است در راه رضای خدا! (15)

اصابت سنگ به پیشانی امام و زدن تیر سه شعبه بر سینه ایشان

امام علیه‌السلام خسته شد، خواست اندکی بیاساید که ناگاه سنگی آمد و به پیشانی امام رسید، خون جاری شد.

امام دامن پیراهنش را بالا زد تا خون از چهره‌اش پاک کند که تیر سه شعبه مسمومی آمد و به سینه امام علیه‌السلام فرو نشست.

امام (دعای قربانی خواند و) فرمود: �بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلی‌ مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ� به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا.

آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: �إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلی‌ وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرَهُ� خدای من! تو آگاهی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین پسر پیامبری جز وی نیست.

سپس تیر را بیرون کشید. خون همچون ناودان جاری شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید و قطره‌ای از آن به زمین بازنگشت!

بار دیگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود:

�هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّی‌ أَلْقی‌ جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ�

آری، به خدا سوگند! می‌خواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله بروم و بگویم: ای رسول خدا فلان و فلان مرا شهید کردند. (16)

 

 

عرش خدا از اسب بر زمین افتاد

امام علیه‌السلام بر اثر زخم‌های فراوان از اسب به زمین افتاد، ولی برخاست.

خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمه‌ها بیرون آمد و با ناله‌ای جانسوز می‌گفت: �لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَی الْأَرْضِ� کاش آسمان بر زمین فرو می‌افتاد.

عمر بن سعد را دید که نزدیک امام علیه‌السلام ایستاده است. فرمود: �أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟� ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیه‌السلام را شهید می‌کنند و تو نظاره می‌کنی!؟

اشک از دیدگان عمر سعد (دیدند) جاری شد و صورتش را برگرداند و چیزی نگفت. (17)

حضرت زینب علیهاالسلام فریاد زد: �وَیْلَکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ� وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟

سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد. (18)

امام علیه‌السلام ردایی به تن کرده و عمامه به سر داشت. و با آن که پیاده و زخمی بود چون سواران دلاور می‌جنگید، نگاهی به تیراندازان و نگاهی به حرم خود داشت و می‌گفت:

�أَعَلی‌ قَتْلی تَجْتَمِعُونَ، أَما وَاللَّهِ لا تَقْتُلُونَ بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِاللَّهِ، اللَّهُ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ لِقَتْلِهِ مِنِّی؛ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی اللَّهَ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ. أَما وَاللَّهِ لَوْ قَتَلْتُمُونی لَأَلْقَی اللَّهَ بَاْسَکُمْ بَیْنَکُمْ وَ سَفَکَ دِمائَکُمْ ثُمَّ لا یَرْضی‌ حَتّی‌ یُضاعِفَ لَکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ�

آیا بر کشتن من با هم متّحد شده‌اید؟ هان! به خدا سوگند! پس از من بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که خداوند را بیش از کشتن من به خشم آورد.

به خدا سوگند! من امیدوارم خداوند مرا با خواری شما گرامی بدارد و انتقام مرا از آنجا که گمان نمی‌برید از شما بگیرد.

هان! به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانید، خداوند شما را گرفتار نزاعی در میان خودتان می‌سازد و خونتان را می‌ریزد و (هرگز) از شما راضی نگردد تا عذاب سنگین و دردناکی به شما بچشاند. (19)

 

آخرین منجات امام

امام حسین علیه‌السلام در آخرین لحظات عمر گرانبهایش با خدای خود چنین مناجات می‌کرد:

�اللَّهُمَّ! مُتَعالِیَ الْمَکانِ، عَظیمَ الْجَبَرُوتِ، شَدیدَ الِمحالِ، غَنِیٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَریضُ الْکِبْرِیاءِ، قادِرٌ عَلی‌ ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَریبٌ إِذا دُعیتَ، مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلی‌ ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً، وَ أَبْکی إِلَیْکَ مَکْرُوباً، وَ اسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً، أُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَیِّکَ، وَ وَلَدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، الَّذی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلی‌ وَحْیِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ�.

خدایا! ای بلند جایگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند (در کیفر و انتقام)! بی نیاز از مخلوقات! صاحب کبریایی گسترده! بر هر چه خواهی قادری! رحمتت نزدیک! پیمانت درست! دارای نعمت سرشار! بلایت نیکو!

هر گاه تو را بخوانند نزدیکی! بر آفریده‌ها احاطه داری! توبه‌پذیر توبه کنندگانی! بر هر چه اراده کنی توانایی! و به هر چه بخوانی می‌رسی!

چون سپاست گویند سپاسگزاری! و چون یادت کنند یادشان می‌کنی!

حاجتمندانه تو را می‌خوانم و نیازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه می‌برم و با حال حزن به درگاه تو می‌گریم و ناتوانمندانه از تو یاری می‌طلبم تنها بر تو توکّل می‌کنم، میان ما و این قوم حکم فرما!

اینان به ما نیرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بی وفایی کردند و به کشتن ما برخاستند.

ما خاندان پیامبر و فرزندان حبیب تو محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله هستیم، همو که او را به پیامبری برگزیدی و بر وحی‌ات امین ساختی. پس در کار ما گشایش و برون رفتی قرار ده، به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان.

آنگاه افزود: �صَبْراً عَلی‌ قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِیَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلی‌ حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِیَ الْمَوْتی، یا قائِماً عَلی‌ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ�

پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایی می‌ورزم، معبودی جز تو نیست، ای فریادرس دادخواهان! پروردگاری جز تو و معبودی غیر از تو برای من نیست.

بر حکم تو صبر می‌کنم ای فریادرس کسی که فریاد رسی ندارد! ای همیشه‌ای که پایان‌ناپذیر است! ای زنده کننده مردگان! ای برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داوری کن که تو بهترین داورانی. (20)

لحظات شهادت امام (ع)

 

راوی می‌گوید: �کنار قتلگاه ایستاده بودم و جان دادن امام علیه‌السلام را نظاره می‌کردم. بخدا سوگند! هرگز به خون آغشته‌ای را ندیده بودم که خون بدنش رفته باشد ولی این چنین زیبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهره‌اش خیره کننده بود که اندیشه شهادت او از یادم رفت.

 

حسین علیه‌السلام در آن حال شربتی آب می‌خواست. شنیدم مردی سنگدل و بی‌ایمان پاسخ داد: آب نیاشامی تا بر آتش درآئی (نعوذ باللَّه) و از حمیم آن بنوشی. (وَاللَّهِ لا تَذُوقُ الْماءَ حَتَّی تَرِدَ الْحامِیَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمیمِها)

امام علیه‌السلام در پاسخ فرمود: �إِنَّما أَرِدُ عَلی‌ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِی دارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَفَعَلْتُمْ بِی�

بلکه من بر جدم رسول خدا وارد می‌شوم و در خانه‌اش در بهشت جایگاه صدق و در جوار قرب خدای مقتدر ساکن می‌شوم و از جنایاتی که نسبت به من روا داشتید به او شکایت می‌برم.

سپاه ابن سعد با شنیدن این سخن چنان به خشم آمدند که گویا خداوند در دل آنها هیچ رحمی قرار نداده بود. (21)

 

شهادت امام حسین (ع) در کربلا

هنگام مصیبت عظمی فرا رسیده بود. حالت ضعف بر امام علیه‌السلام مستولی شده بود، هر کس با هر وسیله‌ای که در اختیار داشت به آن حضرت ضربه می‌زد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار می‌شد، لرزه بر اندامش می‌افتاد و به عقب بر می‌گشت.

�مالک بن نمیر� نزدیک رفت و شمشیری بر فرق مبارکش زد که خون از سر آن حضرت جاری شد. امام علیه‌السلام فرمود: �هرگز با آن دست، غذا و آب نخوری و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند�. در تواریخ آمده است که او پس از آن چون بیچارگان در نهایت فقر و تنگدستی به سر می‌برد و دستانش از کار افتاد. (22)

�زُرعة بن شریک� ضربه‌ای بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت.

�سنان بن انس� با دو سلاح نیزه و شمشیر ضرباتی بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار می‌کرد!

زمان به کندی می‌گذشت و جهان در انتظار حادثه‌ای عظیم بود. عمر سعد می‌خواست که کار سریعتر تمام شود و انتظار به پایان رسد. به خولی بن یزید که در کنارش بود دستور داد که کار حسین علیه‌السلام را تمام کند. وی پیش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولی لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.

�سنان بن انس� - بنا به نقلی- جلو رفت و شمشیری را حواله گلوی مبارک امام کرد و گفت: �ترا می‌کشم و سر از بدنت جدا می‌کنم در حالی که می‌دانم تو پسر رسول خدایی و پدر و مادرت بهترین خلق خدایند!�  پس سر مبارک امام را از بدن جدا کرد. (23)

در روایت دیگر، شمر بن ذی الجوشن در خشم شد و روی سینه مبارک امام علیه‌السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا می‌کشی در حالی که می‌دانی من کیستم؟

شمر گفت: آری، تو را خوب می‌شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را می‌کشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیه‌السلام را از بدن جدا ساخت. (24)

دگرگونی عالم طبیعت بعد شهادت امام حسین (ع)

طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونی‌هایی در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمی می‌داد. روایات مربوط به دگرگونی‌های عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده‌اند از جمله:

بنا به نقل سید بن طاووس در لهوف: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکی و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است. (25)

�وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون� آنها که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست! (سوره شعرا / 227)

 

***

 

ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟

پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من

بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من

ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من

زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من

ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را
او را نگیر این‌همه در بر حسین من

برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من

من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من

گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من

�میثم� ز سوز سینه ی ما شعله می‌کشد
دستش بگیر در صف محشر حسین من

شعر مُقبل کاشانی به مناسبت روز دهم ماه محرم

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان

هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت

کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد

بلند مرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

 

(غلامرضا سازگار)

 

 

یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا
در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا

این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا

جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش
این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا

می برد با خودش همه اهل بیت را
پس داشت می شد از همه پنج تن، جدا

حال غریب بهتر ازین که نمی شود
این است آخر عاقبت از وطن جدا

از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید
اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا

در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد
یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا

افتاده است گوشه ی گودال سر جدا
افتاده است گوشه ی گودال تن جدا

این کشته هم حسین هم انگار زینب است
این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا

 

(علی اکبر لطیفیان)

 

سوره واقعه و هر آنچه درباره این سوره باید بدانید  

سوره واقعه و هر آنچه درباره این سوره باید بدانید

سوره واقعه از سوره های مکی قرآن است. در این مقاله درباره محتوا، وجه تسمیه، تفسیر، فضیلت و روایات مختلفی که در مورد آن آمده است می خوانید.

 سوره واقعه یکی از سوره های بسیار زیبای قرآن است که در روایات توصیه های فراوانی به خواندن آن شده است. برای این که با این سوره نورانی بیشتر آشنا شوید با ستاره همراه باشید؛
جایگاه سوره واقعه در قرآن

    سوره واقعه سوره ۵۶ قرآن است که در جزء ۲۷ آمده است.

    این سوره در مکه نازل شده و مشتمل بر ۹۶ آیه است.

    سوره واقعه، چهل و چهارمين سوره ای است که بر پیامبر نازل شده است.

وجه تسمیه سوره واقعه
    این سوره را به این دلیل «‌واقعه‌» ‌نامیده اند که در اولین آیه آن واژه واقعه‌ (از نام‌‏های قیامت) آمده است.


خواص سوره واقعه در روایات

پیامبر اکرم (ص): هر کس این سوره را قرائت نماید نوشته می شود که او از گروه غافلان نیست.

پیامبر اکرم (ص): سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.

پیامبر اکرم (ص): اگر سوره واقعه را بنویسند و در خانه بگذارند موجب افزایش خیر و برکت می شود و هر کس به قرائت آن مداومت ورزد، فقر از او برطرف می شود و در آن افزایش حفظ و توفیقات و وسعت در مال وجود دارد.

امام باقر (ع): هر کس هر شب پیش از خواب سوره واقعه را قرائت کند در حالی خداوند را دیدار می کند که چهره اش مانند ماه شب چهاردهم می درخشد.

امام صادق (ع): هر کس به بهشت و ویژگی های آن مشتاق است سوره واقعه را قرائت کند.

امام صادق (ع): هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند وی را دوست بدارد و نیز دوستی او را در دل همه مردم اندازد و در طول عمرش در این دنیا بدبختی و تنگدستی نبیند و آسیبی از آسیبهای دنیا به او نرسد و از همدمان امیرالمؤمنین (ع) باشد و این سوره خصوصیتی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) دارد که دیگران با وی در آن شریک نیستند.

امام صادق (ع): سوره واقعه دارای منافع و بهره های زیادی است که قابل شمارش نیست. از جمله فواید این سوره آن است که اگر برای مرده ای خوانده شود، خداوند او را می آمرزد و اگر برای کسی که در حال احتضار و مرگ است بخواند، مرگ و خروج روحش به اذن خدا آسان می شود.

محتوای سوره واقعه

سوره واقعه از جمله سوره هایی است که اخبار و احوال قیامت در آن آمده است. سوره واقعه نخست برخی از حوادث روز قیامت مانند تغییر وضعیت زمین، وقوع زلزله در آن و متلاشی‌شدن کوه‌ها را ذكر می کند و در ادامه مردم را در روز قیامت به سه گروه اصحاب یمین، اصحاب شِمال و سابقون، دسته‌بندی کرده و درباره جایگاه و پاداش ها یا عذاب های هر گروه، سخن می گوید.

کتاب تفسیر نمونه محتواى سوره واقعه را در هشت بخش نشان داده است:

    آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناک هم‌زمان با آن

    تقسیم انسان‌ها در آن روز به سه گروه اصحاب اليمين و اصحاب الشِمال و مقربان

    جایگاه مقربان و پاداش‌هاى آنها در بهشت

    جایگاه اصحاب اليمين و پاداش‌هاى آنها در بهشت

    جایگاه اصحاب الِشمال و مجازات‌هاى آنان در دوزخ

    دلائل وقوع معاد، از جمله قدرت خداوند و خلقت انسان از نطفه ناچيز

    حالت احتضار و انتقال انسان از اين جهان به جهان ديگر

    پاداش و كيفر مؤمنان و كافران


سوره واقعه را کی بخوانیم؟

    سوره واقعه را هر شب بخوانید تا هیچ وقت دچار تنگدستی و گرفتاری نشوید.

    سوره واقعه را در هر شب جمعه بخوانید تا خدا شما را دوست بدارد و محبوب همه بشوید.

    سوره واقعه را برای کسی که در حال احتضار مرگ است بخوانید تا مرگ و خروج روحش آسان بشود.

    سوره واقعه را هنگام زایمان به همراه داشته باشید تا درد زایمان شما کاهش پیدا کند.


ختم سوره واقعه

    برای برآورده شدن حاجات شرعی و ادای دین

۴۰ شب، هر شب یک بار سوره «واقعه، مزمل، لیل، انشراح» را بخوانید و بعد از تلاوت این سوره ها دعای زیر را قرائت کنید:

«یا رازق السائلین، یا راحم المساکین، یا ولی المؤمنین، یا غیاث المستغیثین، یا ارحم الراحمین، صل علی محمد و آل محمد واکفنی حلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک و بفضلک عمّن سواک، یا اله العالمین و صلی الله محمد و آله اجمعین»

    برای زیاد شدن رزق و روزی و وسعت معیشت

این ختم را از شب شنبه شروع کنید و هر شب ۳ بار سوره واقعه را بخوانید و فقط در شب جمعه ۸ بار بخوانید. این عمل را ۵ هفته ادامه دهید و هر بار قبل از تلاوت این سوره در هر شب این دعا را بخوانید:

«اللهم ارزقنا رزقاً حلالاً طیّباً من غیرک استجب دعوتنا من غیر رد و اعوذ من الفضیحتین الفقر و الدّین و ادفع عنّی هذین بحق الامامین الحسن و الحسین علیهما السلام برحمتک یا ارحم الراحمین»


نکته هایی درباره سوره واقعه

    این سوره دارای ۳۷۰ کلمه است و تقریبا به اندازه نصف یک حزب قرآن، حجم دارد.

    این سوره، نخستین سوره از سوره‏‌های هفتگانه زمانیه است که با کلمه «‌اذا‌» آغاز می‌شود

سفارش امام زمان (عج):

سوره یاس بعد از نماز صبح قراعت شود

سوره نبا بعد از نماز ظهر قراعت شود

سوره عصر بعد از نماز عصر قراعت شود

سوره واقعه بعد از نماز مغرب قراعت شود

سوره ملک بعد از نماز اعشاء قراعت شود

عید غدیر مبارک باد

علي ( عليه السلام ) مظهر حق

ميخائيل نعميه ـ نويسنده صاحب نظر و متفکر مسيحي عرب ـ مي گويد : « قدرت نمايي و قهرماني امام علي ( عليه السلام ) تنها در حدود ميدان هاي جنگ نبود ، قهرماني بود در صفاي بصيرت ، و طهارت وجدان ، و سحر بيان ، و حرارت ايمان ، و عمق روح انسانيت ، و بلندي همت ، و نرمي طبيعت ، و ياري محروم و رهايي مظلوم از چنگال متجاوز و ظالم ، و فروتني براي حق به هر صورت و مظهري که حق برايش تجلي نمايد ، اين نيروي قهرماني هميشه محرک و انگيزنده است گر چه روزگارها از آن بگذرد ...

علي ( عليه السلام ) شهيد عظمت خود

جرج جرداق در جاي دگر کتابش مي نويسد : « در نظر من ، فرزند ابوطالب ( عليه السلام ) نخستين مرد عرب بود که با روح کلي ، يار و همنشين بود ؛ علي ( عليه السلام ) شهيد عظمت خود شد ؛ او در حالي جان سپرد که نماز را در ميان دو لب داشت ، او با دلي سرشار از عشق خدا در گذشت . تازيان ( عرب ها ) قدر و مقام راستين وي را نشناختند تا آن که از همسايگان پارسي آنان مردماني برخاستند که گوهر و سنگريزه را به خوبي از يکديگر باز شناختند »

بالاتر از مسيح ( عليه السلام )

جرجي زيدان : « اگر بگويم مسيح از علي ( عليه السلام ) بالاتر است عقلم اجازه نمي دهد ، و اگر بگويم علي ( عليه السلام ) از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمي دهد »

عید سعید فطر مبارک باد

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد

 

عید سعید فطر بر شما مبارک

شب ضربت خوردن حضرت علی (ع)

بهترین اعمال شب‌های قدر

امشب چه اعمالی انجام دهیم؟/ بهترین هدیه به والدین در شب‌های قدر

روایت شده است هر که شب قدر را احیا کند، گناهان او آمرزیده شود. هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینى کوه‌ها و دریاها باشد.

امشب چه اعمالی انجام دهیم؟/ بهترین هدیه به والدین در شب‌های قدر

به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیت‌های دینی خبرگزاری فارس، اولین شب از شب‌های پر برکت قدر از راه می‌رسد و مؤمنان برای کسب فیوضات این شب‌ها به ویژه شب قدر خود را مهیای دعا و مناجات می‌کنند تا بتوانند محبت الهی را نصیب خود کنند و ره توشه‌ای زیبا برای سفر آخرت خود مهیا سازند. علامه مجلسى درباره بهترین اعمال شب‌های قدر این‌چنین گفته است: بهترین اعمال در این شب‌ها طلب آمرزش و دعا براى مطالب دنیا و آخرت خود و پدر و مادر و خویشان خود و برادران مؤمن زنده و مرده است و اَذْکار و صلوات بر محمد و آل محمد(ص) آنچه مقدور شود.

دعاهای امام صادق (ع) در دهه آخر رمضان

شیخ کلینى در «کافى» از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: در دهه آخر ماه رمضان در هر شب می‌گویی: «اَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَریمِ أنْ یَنْقَضِىَ عَنّى شَهْرُ رَمَضانَ اَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتى هذِهِ وَلَکَ قِبَلى ذَنْبٌ اَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنى عَلَیْهِ»

کفعمى در حاشیه «بلد الامین» نقل کرده که امام صادق (ع) در هر شب از دهه آخر بعد از فرائض و نوافل مى‌خواند: «اَللّهُمَّ اَدِّعَنّا حَقَّ ما مَضى مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَاغْفِرْ لَنا تَقْصیرَنا فیهِ وَتَسَلَّمْهُ مِنّا مَقْبُولاً وَلا تُؤ اخِذْنا بِاِسْرافِنا عَلى اَنْفُسِنا وَاجْعَلْنا مِنَ الْمَرْحُومینَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْمَحْرُومینَ»، و فرمود هر که این دعا را بگوید، حق تعالى تقصیرى که از او در ایام گذشته از ماه رمضان سرزده بیامرزد و او را از معاصى در بقیه ماه نگه دارد.

سید بن طاوس در «اقبال» از ابن اَبى عُمَیْر از مُرازِم نقل کرده که امام صادق (ع) در هر شب از دهه آخر مى‌خواند: «اَللّهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ فى کِتابِکَ الْمُنْزَلِ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانُ هُدىً لِلنّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ فَعَظَّمْتَ حُرْمَةَ شَهْرِ رَمَضانَ بِما اَنْزَلْتَ فیهِ مِنَ الْقُرانِ وَخَصَصْتَهُ بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ وَجَعَلْتَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ اَللّهُمَّ وَهذِهِ اَیّامُ شَهْرِ رَمَضانَ قَدِ انْقَضَتْ وَلَیالیهِ قَدْ تَصَرَّمَتْ وَقَدْ صِرْتُ یا اِلهى مِنْهُ اِلى ما اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى وَاَحْصى لِعَدَدِهِ مِنَ الْخَلْقِ اَجْمَعینَ فَاَسْئَلُکَ بِما سَئَلَکَ بِهِ مَلاَّئِکَتُکَ الْمُقَرَّبُونَ وَاَنْبِیاَّؤُکَ الْمُرْسَلُونَ وَعِبادُکَ الصّالِحُونَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

وَاَنْ تَفُکَّ رَقَبَتى مِنَ النّارِ وَتُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ وَاَنْ تَتَفَضَّلَ عَلىَّ بِعَفْوِکَ وَکَرَمِکَ وَتَتَقَبَّلَ تَقَرُّبى وَتَسْتَجیبَ دُعاَّئى وَتَمُنَّ عَلَىَّ بِالاْمْنِ یَوْمَ الْخَوْفِ مِنْ کُلِّ هَوْلٍ اَعْدَدْتَهُ لِیَومِ الْقِیامَةِ اِلهى وَاَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَریمِ وَبِجَلالِکَ الْعَظیمِ اَنْ یَنْقَضِىَ اَیّامُ شَهْرِ رَمَضانَ وَلَیالیهِ وَلَکَ قِبَلى تَبِعَةٌ اَوْ ذَنْبٌ تُؤ اخِذُنى بِهِ اَوْ خَطَّیئَةٌ تُریدُ اَنْ تَقْتَصَّهَا مِنّى لَمْ تَغْفِرْها لى سَیِّدى سَیِّدى سَیِّدى اَسْئَلُکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اِذْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اِنْ کُنْتَ رَضیتَ عَنى فى هذَا الشَّهْرِ فَاْزدَدْ عَنّى رِضاً وَاِنْ لَمْ تَکُنْ رَضیتَ عَّنى فَمِنَ الاْنَ ارْضَ عَنّى یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

یا اَللّهُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ» و بسیار گفته شود: «یا مُلَیِّنَ الْحَدیدِ لِداوُدَ عَلَیْهِ السَّلامُ یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْکُرَبِ الْعِظامِ عَنْ اَیُّوبَ عَلَیْهِ السَّلامُ اَىْ مُفَرِّجَ هَمِّ یَعْقُوبَ عَلَیْهِ السَّلامُ اَىْ مُنَفِّسَ غَمِّ یُوسُفَ عَلَیْهِ السَّلامُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما اَنْتَ اَهْلُهُ اَنْ تُصَلِّىَ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَلا تَفْعَلْ بى ما اَنَا اَهْلُهُ»

اعمال شب‌هاى قدر بر دو نوع است؛ یکى آنکه در هر سه شب باید انجام داد و دیگر آنکه مخصوص به هر شبى است.

اعمال مشترک لیالی قدر

غسل: علامه مجلسى فرموده که غسل این شب‌ها را مقارن غروب آفتاب کردن بهتر است که نماز شام را با غسل بخوانند.

۲ رکعت نماز: در هر رکعت بعد از «حمد»، ۷ مرتبه «توحید» بخواند و بعد از فراغ ۷۰ مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ بگوید، در روایت نبوى (ص) است که از جاى خود برنخیزد تا حق تعالى او را و پدر و مادرش را بیامرزد.

گشودن قرآن: قرآن مجید را بگشاید و در مقابل خود بگذارد و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُک بِکتابِک الْمُنْزَلِ وَما فیهِ وَفیهِ اسْمُک الاْکبَرُ وَاَسْماَّؤُک الْحُسْنى وَ ما یخافُ وَ یرْجى اَنْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقاَّئِک مِنَ النّارِ، پس هر حاجت که دارد بخواهد.

گذاشتن قرآن بر سر: مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید: اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ کلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ وَبِحَقِّک عَلَیهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّک مِنْک؛ پس ۱۰ مرتبه بگوید: «بِک یا اَللّهُ» و ۱۰ مرتبه؛ «بِمُحَمَّدٍ»، ۱۰ مرتبه «بِعَلی»،‌ ۱۰ مرتبه «بِفاطِمَةَ» و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ۱۰ مرتبه «بِالْحُسَینِ» و ۱۰ مرتبه «بِعَلِىّ بْنِ الْحُسَینِ» و ۱۰ مرتبه «بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِی» و ۱۰ مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ۱۰ مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ۱۰ مرتبه «بِعَلِىِّ بْنِ مُوسى» و ۱۰ مرتبه «بِمُحَمَّدِبْنِ عَلِی» و ۱۰ مرتبه «بِعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی» و ۱۰ مرتبه «بِالْحُجَّةِ»، پس هر حاجت که دارى طلب کن.

زیارت امام حسین (ع): در روایت است که چون شب قدر مى‌شود منادى از آسمان هفتم ندا مى‌کند از بطنان عرش که حق تعالى آمرزیده هر که را که به زیارت قبر حسین (ع) آمده است.

احیا: این شب‌ها را احیا بدارد، روایت شده است هر که شب قدر را احیا کند، گناهان او آمرزیده شود. هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینى کوه‌ها و دریاها باشد.

۱۰۰ رکعت نماز: افضل آن است که در هر رکعت بعد از «حمد»، ۱۰ مرتبه «توحید» بخواند.

خواندن این دعا: «اَللّهُمَّ اِنّى اَمْسَیتُ لَک عَبْداً داخِراً لا اَمْلِک لِنَفْسى نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا اَصْرِفُ عَنْها سُوَّءاً اَشْهَدُ بِذلِک عَلى نَفْسى وَاَعْتَرِفُ لَک بِضَعْفِ قُوَّتى وَقِلَّةِ حیلَتى فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْجِزْ لى ما وَعَدْتَنى وَجَمیعَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فى هذِهِ اللَّیلَةِ وَاَتْمِمْ عَلَىَّ ما اتَیتَنى فَاِنّى عَبْدُک الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ الضَّعیفُ الْفَقیرُ الْمَهینُ اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْنى ناسِیاً لِذِکرِک فیما اَوْلَیتَنى وَلا [غافِلاً] لاِِحْسانِک فیما اَعْطَیتَنى وَلا ایساً مِنْ اِجابَتِک وَاِنْ اَبْطَاَتْ عَنّى فى سَرّاَّءَ اَوْ ضَرّاَّءَ اَوْ شِدَّةٍ اَوْ رَخاَّءٍ اَوْ عافِیةٍ اَوْ بَلاَّءٍ اَوْ بُؤْسٍ اَوْ نَعْماَّءَ اِنَّک سَمیعُ الدُّعاَّءِ»

اعمال مخصوص شب نوزدهم

۱۰۰ مرتبه اَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَ اَتُوبُ اِلَیهِ

۱۰۰ مرتبه اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.

خواندن دعا: اَللّهُمَّ اْجْعَلْ فیما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الاْمْرِ الْمَحْتُومِ وَفیما تَفْرُقُ مِنَ الاْمْرِ الحَکیمِ فى لَیلَةِ الْقَدْرِ وَفِى الْقَضاَّءِ الَّذى لا یرَدُّ وَلا یبَدَّلُ اَنْ تَکتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَیتِک الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْکورِ سَعْیهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُکفَّرِ عَنْهُمْ سَیئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فیما تَقْضى وَتُقَدِّرُ اَنْ تُطیلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ فى رِزْقى وَ تَفْعَلَ بى کذا وَکذا و به جاى این کلمه حاجت خود را ذکر کند.

گناه استمناء و توبه از آن

جواب استمناء یا خود ارضايي یعنی بازی کردن با خود به قصد بیرون آمدن منی!
خود ارضايي حرام و گناه کبیره است و يک انحراف عملي است و بايد با عمل و رفتار با آن مقابله کرد و راه درمان آن جز با رعايت دقيق دستورالعملها محقق نمي شود, ولي چون هر عملي نياز به دانش و اطلاعات خاص خود دارد, بنابراين راه کنترل و درمان اين بيماري و عادت زشت نيز بدون کسب آگاهي ميسر نيست . آگاهي, ازطريق مطالعه در آثار و اطلاعاتي كه در اين زمينه وجود دارد، بدست مي آيد. بنابراین به سه نکته باید توجّه داشت:
1- آگاهی از حرمت شرعی و اخلاقی آن؛ (و اينكه اين کار و عمل یکی از رذائل اخلاق جنسی و انجام آن طبق روایات، موجب دورشدن از رحمت خدا واهل بیت (علیهم السلام) و زایل شدن عقل میشود و از لحاظ شرعي حرام و گناه کبیره محسوب ميشود و هر گناهي نور ايمان را تضعيف مي كند و باعث تاريكي و آلودگي روح انسان مي شود. نوري كه انسان بدان نياز فراوان دارد و در اثر فقدان آن، در دنیا دچار خسران و در آخرت دچار عذاب و حسرت خواهد شد).
2- آگاهی از عواقب سوء آن.
3- آگاهی از روش پيشگيري و درمان.
1). حرمت شرعی و اخلاقی استمناء:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «هر كس، كه با دست شهوتش را بیرون كند ملعون است.
آقا امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: «سه دسته‌اند كه خداوند با ایشان سخن نمی‌گوید و به نظر رحمت به آنها نگاه نکند و پاكشان نفرماید و برایشان عذاب دردناكی است:
1.. كسی كه موی سفیدش را بكند (تا خود را جوان نمایش دهد)؛
2. كسی كه به وسیله عضو خودش شهوتش را خارج كند یعنی خودارضائی کند؛
3. كسی لواط دهد.
از امام صادق (علیه السّلام) ...از حکم کسی که با حیوانی جمع شود، یا با مالیدن (استمناء) شهوتش را دفع کند، پرسیدند، فرمود: «هر کس شهود خود را به این وسیله و مانند آن دفع کند در حکم زنا کردن است. یعنی با گناه زنا برابر می‌باشد».
از امام صادق (علیه السّلام) راجع به حكم استمناء سؤال شد؟
حضرت (علیه السّلام) فرمود: گناه بزرگی است كه خداوند در قرآن مجید از آن نهی فرموده است و استمناء كننده مثل این است كه به خودش نكاح كرده و اگر كسی را بشناسم كه چنین كاری را انجام دهد با او هم غذا نشوم.
در حدیث آمد: ...هفت گروه هستند كه خداي عزوجل در روز قيامت به آنان نظر نمي كند كه يك گروه از آنها كساني هستند كه با دست خويش ازدواج كنند.(یعنی استمناء میکنند)
2). آگاهی از عواقب سوء آن:
از نظر علمی هیچ پزشک فهیم استمناء را تجویز نمیکند و خوب و پسندیده نمی داند و مضراتی را برای آن معرفی میکنند که برخی از آنها عبارتند از:
1.. مبتلا شدن به کشمکش های روحی و اضطراب؛ (زیان عقلی و روانی)
2. حساسیت و ضعیف شدن مراكز عصبی؛ (زیان عقلی و روانی)
3. به هم خوردن نظم وآرامش روحی؛ (زیان عقلی و روانی)
4. دچار شدن به افسردگی و اضطراب؛ (زیان عقلی و روانی)
5. سر گیجه داشتن؛ (زیان عقلی و روانی)
6. فراموشی؛ (زیان عقلی و روانی)
7. سستی اراده؛ (زیان عقلی و روانی)
8. ضعف حافظه؛ (زیان عقلی و روانی)
9. لذّت نبردن از آمیزش با همسرانشان؛ (زیان جنسی)
10. احتلام مكرر؛ (زیان جنسی)
11. مبتلا شدن به انزال زود رس؛ (زیان جنسی)
12. دچار شدن به لاغری، لرزش؛ (زیان جسمی)
13. ضعیف شدن قوّه بینایی و شنوایی؛ (زیان جسمی)
استمناء شرعاً، عرفاً و هم از نظر طبّ و علم؛ حرام و ناپسند است.
3). آگاهی از روش پيشگيري و درمان: (برای درمان استمناء و ريشه كن نمودن آن چند راه حل توصیه شده است):
1-. زود ازدواج كردن؛ (زيرا ازدواج موجب سلامت روحي و جسمي و كنترل کننده این گناه است).
2- روزه گرفتن؛ (زیرا روزه موجب تخفيف شهوت جنسي میگردد، در حديث نبوي پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ البَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ، فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ». اي جوانان اگر مي توانيد، از دواج كنيد كه موجب قدرت حفظ چشم از نگاه به نامحرم و محافظت آلت تناسلي ار فعل حرام مي باشد و كسي كه نمي تواند ازدواج كند، روزه بگيرد زيرا روزه شهوت را سركوب مي كند.
3- پرهيز کردن از محرك هاي جنسي؛ (زیرا نگاه كردن به افراد بزك كرده و خواندن مطالب عاشغانه وديدن تصاوير سكسي كه از جانب تاجران شرف و غريزه ترويج مي شود و گوش دادن به آهنگ هاي مبتذلي كه با امواج هوا در فضا سير مي كند و محيط را آلوده مي سازد، عفت را لكه دار و اخلاق را فاسد و شخصیّت را لگد مال ادراك و فهم را كند و حافظه را ضعيف و آتش غريزه را شعله ور مي سازد و جوان را در حقارت پست شهوت مدفون مي سازد).
4- پركردن اوقات فراغت با برنامه هاي مفيد؛ (روانشناسان مي گويند: فردي كه با خود خلوت مي كند انديشه هاي رويايي و افكار پريشان و تخيلات جنسي شهوت انگيز به او هجوم مي آورند، خصوصاً در افراد نوجوان اين تفكرات و حالات شديد تر است). در اين هنگام جوان يا نو جوان به گناه استمناء رو میآورد تا طغيان شهوت را فرونشاند يا از فشار آن بكاهد.
5- پیدا کردن دوستان خوب؛ (دوستانی که در سيمايشان اثر سجده و راهشان درست و اخلاق خوبشان آنها را از سايرين ممتاز ميكند) چه خوب است كه جوانان و نوجوان به دنبال چنين دوستاني باشند تا آنها را در سختي ها و نا ملايمات زندگي تكيه گاه باشند و در جوارشان آرامش روحي يابند.
6- اجرا کردن دستورات طبي؛ (مانند: 1- حمام با آب سرد در فصول گرم، 2- انجام تمرينات ورزشي، 3- مصرف نکردن زياد گوشت و غذا هاي مقوي، 4- نخوابيدن بر شكم يا پشت، سنت آن است كه بر پهلوي راست و روبروي قبله بخوابد).
7- ترس از خدا داشتن؛ (جواني كه احساس كند كه خدايش او را مي بيند و مراقب اوست، نهان و آشكارش را بخوبي مي داند و خيانت چشم و اسرار درون او را مييند و اگر در انجام وظايف كوتاهي كند بزودي به حساب كار هايش مي رسد و اگر بلغرد يا منحرف شود او را مجازات خواهد كرد، ديگر به جانب اعمال قبح و عوامل مهلك نخواهد رفت و از ارتكاب فحشا و منكر نيز خود داري مي كند؛ حضور در مجالس علمی و خواندن نماز هاي واجب، تلاوت قرآن، خواندن نماز شب انجام روزه و شنيدن شرح حال و زندگي ياران پيامبر و بزرگان دين و همراهي با جماعت مؤمن و نيكوكار و ياد مرگ و زندگي پس از مرگ، ترس از خداي عزوجل را در دل مؤمن رشد مي دهد. آنگاه عظمت و اقتدار پروردگارش را در دل احساس مي كند و حس مراقبت و نظارت الهي در درونش رشد مي کند).
*****
البته دخترم برای هر گناهی در توبه باز است و آغوش رحمت الهی به روی همه ما گنهکاران همیشه باز است و نباید از رحمت خدا ناامید شویم زیرا ناامیدی از رحمت الهی گناهی بزرگ است.
توبه و قبولى توبه از نعمت‌های كم نظير الهى است و داراى آثار و نتايج بسيار درخشانى است.
توبه حقيقى طوری گنهكار را دگرگون مى‌كند، كه گويى اصلاً گناه نكرده است.
امام باقر (عليه السلام) میفرمايد: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»؛ توبه كننده از گناه مانند آن است كه گناهى نكرده است.
توبه حقيقى موجب پرده‌پوشى و نابودى آثار گناه مى‌گردد.
امام صادق (عليه السلام) میفرماید: «هنگامى كه بنده توبه حقيقى كرد، خداوند او را دوست مى‌دارد، و در دنيا و آخرت گناهان او را مى‌پوشاند، هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او برايش نوشته‌اند از يادشان ببرد و به اعضاى بدن وحى مى‌كند كه گناهان او را پنهان كنيد.و به نقاط زمين (كه او در آن گناه كرده) فرمان مى‌دهد گناهان او را پنهان كنيد.
فيلقى الله حين اَلقاه و ليس شَيى يَشهد عليه بشىء من الذّنوب؛ پس توبه كننده با خدا ملاقات كند به گونه‌اى كه هيچ چيز نيست كه در پيشگاه خدا گواهى بدهد كه او چيزى از گناه را انجام داده است.
توبه حقيقى انسان را محبوب خدا مى‌كند، آن هم به عنوان محبوب‌ترين بندگان.
امام كاظم (عليه السلام) میفرماید: «و اَحَبّ العِباد الى الله تعالى المُفَتَّنون التَّوابون»؛ و محبوب‌ترين بندگان در پيشگاه خدا، آنهايى هستند كه در فتنه (گناه) واقع شوند و بسيار توبه كنند.
امام سجاد (عليه السلام) در فرازى از مناجات خود از مناجات‌هاى پانزده‌گانه‌اش به پيشگاه خداوند چنين عرض مى‌كند: «الهى انت فَتَحت لِعبادك باباً الى عَفوِك، سمّيتَه التّوبه، فقلت: توبوا الى الله توبة نصوحاً، فما عذر مَن اغفل دخول الباب بعد فتحه؟» اى خداى من! تو آن كسى هستى كه درى به سوى عفوت براى بندگانت گشوده‌اى و نام آن را توبه نهاده‌اى و فرموده‌اى: به سوى خدا باز گرديد و توجه خالص كنيد، اكنون عذر كسانى كه از وارد شدن به اين در گشوده غفلت كرده‌اند، چيست؟
عزیزم؛ البته يكى از اركان مهم توبه، جبران گناه است، كه موجب شستن آثار گناه شده و زدودن رسوبات گناه مى‌گردد.از اين جبران، در اسلام با عنوان «كفارات و تكفير» «پوشاندن و پاك كردن» ياد مى‌شود.«تكفير» در مقابل «اِحباط» است، احباط يعنى انسان با ارتكاب گناه، كارهاى نيك خود را پوچ و بى اثر كند، ولى تكفير يعنى انسان با كارهاى نيك، آثار گناهان از چهره جان خود بزدايد، به عبارت روشن‌تر توبه داراى دو مرحله است:
1). قطع و ترك گناه؛
2) تقويت روح و جان با اعمال نيك.
عزیزم؛ در توبه کردن فقط ترك گناه و پشيمانى، كفايت نمى‌كند. بلكه بايد آثارى را كه گناهان در زندگى انسان پديد آورده‌اند با كارهاى نيك، جبران و اصلاح نمود !به همین دلیل به: 1). قطع و ترك گناه؛ و 2) تقويت روح و جان با اعمال نيك. توصیه شده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) میفرماید: کسی که از گناهش توبه کند :
1- خداوند برایش در دنیا و آخرت هزار در رحمت می گشاید؛
2- هر صبح و شب در رضایت خدا است؛
3- برای هر رکعت نماز مستحبی که می خواند عبادت یک سال نوشته می شود؛
4- هر آیه ای از قرآن را که قرائت می کند برایش نوری بر صراط خواهد شد؛
5- هر صبح و شام ثواب یک نبی برایش نوشته می شود؛
6- به عدد هر حرفی از استغفار و تسبیحش ثواب حج و عمره نوشته می شود؛
7- هر آیه ای برای او شهری در بهشت است؛
8- قبرش پر از نور و چهره اش سفید می شود؛
9- به عدد هر مویی در بدنش نوری خواهد بود؛
10- مانند آن است که به وزن خود طلا در راه خدا صدقه داده است؛
11- مانند آن است که به عدد هر ستاره ای بنده ای در راه خدا آزاد نموده است؛
12- شدت و سختی قیامت به او نمی رسد؛
13- مونسی در قبر خواهد داشت (که او را از وحشت قبر حفظ خواهد نمود؛)
14- قبرش روضه ای از روضه های بهشتی خواهد شد؛
15- هر روز هزار فرشته او را در قبرش زیارت می کنند؛
16- درقیامت از قبر خارج می شود درحالی که هفتاد لباس از حلّه برتنش، و تاجی از رحمت برسراوست؛
17- در قیامت زیر سایه عرش الهی همراه با انبیاء و شهداء خواهد بود و می خورد و می نوشد تا زمانی که خداوند از حساب خلایق فارغ شود سپس به سوی بهشت روانه می گردد.
در حدیث دیگری وارد شده که زنی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید و عرض کرد: یا نبی الله! زنی فرزند خود را کشته است و مرتکب قتل شده است آیا راهی برای توبه دارد؟ حضرت فرمودند: قسم به کسی که جان من به دست اوست اگر آن زن هفتاد پیامبر را بکشد و سپس توبه کند و پشیمان شود و خداوند بداند که هرگز مجددا به معصیت باز نمی گردد خدای سبحان توبه اش را قبول می کند و اورا می بخشد! زیرا در توبه از بین مغرب تا مشرق باز است و کسی که توبه کند مانند آن است که اصلا گناهی انجام نداده است.
*****
عزیزم؛ برای رسیدن به خیر و خوشبختی و موفقیّت در زندگی و برکت و رزق و روزی فراوان و سلامتی؛ چند توصیه به شما دارم:
1- گناه نکنید.
گناه، دل را ويران مي‌كند، دلي كه حرم و خانة خداست؛ گناه آن را نابود و قواي معنوي را تضعيف و ريشه‌هاي درخت ايمان را مي‌سوزاند.
امام باقر (عليه السّلام) مي‌فرمايند: هيچ بنده مؤمنی نيست مگر اين كه در قلبش نقطه سفيدي است. پس هر گاه گناهي را مرتكب شود، نقطه سياهي در قلبش نمودار مي‌گردد و باعث تباهي دل مي‌شود».
امام صادق (عليه السّلام) می فرماید: همانا به درستي كه انسان گناهي را كه مرتكب مي‌شود با آن گناه رزق و روزي از او دفع مي‌گردد».
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) می فرماید: هر گاه بنده گناهي را مرتكب شود، به خاطر آن گناه از نماز شب محروم مي‌شود.
امام صادق (عليه السّلام) مي‌فرمايند: «انّ ادني ما اصنع بالعبد اذا آثر شهوته علي طاعتي ان احرمه لذيذ مناجاتي؛ هر بنده‌اي كه خواهش نفس خود را بر طاعت من اختيار نمود كمترين كاري كه دربارة او انجام دهم اين است كه او را از لذّت مناجاتم محروم مي‌سازم.».
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) می فرماید: بدانيد و هوشيار باشيد همانا در قيامت بنده‌ را به خاطر يكي از گناهانش صدسال حبس مي‌كنند در حالي كه او به حوراني نگاه مي‌كند كه در بهشت براي او آماده شده‌اند و به نماز و نعمت مشغولند.
2- نمازها، «خصوصاً نماز صبح» را حتماً اول وقت بخوانید.
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسكری(علیه السلام) روایت می كند كه فرمودند: "خداوند متعال با حضرت موسی تكلم كرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. كسی كه نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود:حاجت و درخواستش را به او عطا می كنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.
آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) کسی که نماز را سبک بشمارد خداوند او را به شش بلای در دنیا گرفتار میکند:
1-. خير و بركت را از عمر او برمى دارد.
2-. خير و بركت را از روزى اش برمى دارد.
3-. نشانه صالحان را از چهره او محو مى فرمايد.
4-. در برابر اعمالى كه انجام داده اجر و پاداش به او داده نمى شود.
5-. دعاى او به سوى آسمان بالا نمى رود و مستجاب نمى گردد.
6-. هيچ بهره اى در دعاى بندگان شايسته خدا نداشته و مشمول دعاى آنان نخواهد بود.
3- اول شبها صدقه بدهید و سوره «واقعه» بخوانید و هنگام خواب، پس از تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) 70 مرتبه استغفار کنید و بگوئید: «استغفرالله ربّی و أتوب إلیه».
هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ تنگدستی و گرفتاری به او نمی رسد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرموده اند: سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.
در خبر است: عبدالله بن مسعود صحابی بزرگوار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) بیمار شد. خلیفه وقت ، عثمان بن عفان، به دیدار او رفت و ناراحت و نگرانی در چهره او دید از او پرسید: چرا ناراحتی و آه و ناله می کنی؟ گفت: گناهکارم. پرسید: چه می خواهی؟ گفت: رحمت خداوند را، پرسید: آیا نیاز به پزشک داری؟ گفت: طبیب حقیقی مرا بیمار کرده است. پرسید: آیا می خواهی کمک مالی به تو بکنم؟ گفت: آن زمان که نیاز داشتم ندادی و اکنون نیازی ندارم. عثمان گفت: پول می دهم برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت: آنها نیازی ندارند. چون به ایشان گفته ام که همواره سوره واقعه را قرائت نمایند که هیچ گاه نیازمند نخواهند شد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: اگر سوره واقعه را بنویسند و در خانه بگذارند موجب افزایش خیر و برکت می شود و هر کس به قرائت آن مداومت ورزد، فقر از او برطرف می شود و در آن افزایش حفظ و توفیقات و وسعت در مال وجود دارد.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را قرائت کند، خداوند او را دوست دارد و او را محبوب همه مردم می گرداند و هرگز در دنیا ناراحتی، فقر و تنگدستی و آفتی از آفات دنیا به او نخواهد رسیدو از همراهان و رفیقان امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهد بود.و این سوره ویژه امیرالمومنین علی علیه السلام است و هیچ کس در آن شرکت ندارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سوره واقعه دارای منافع و بهره های زیادی است که قابل شمارش نیست. از جمله فواید این سوره آن است که اگر برای مرده ای خوانده شود، خداوند او را می امرزد و اگر برای کسی که در حال احتضار و مرگ است بخواند، مرگ و خروج روحش به اذن خدا آسان می شود.
به همراه داشتن نوشته سوره واقعه موجب آسانی زایمان می شود.
4- اول روزها صدقه بدهید و سوره «یس» بخوانید.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به آقا أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: یا علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است، هر که آن را قرائت کند: 1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ 2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ 3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ 4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ 5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ 6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ 7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ 8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ 9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ 10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
شخصی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) عرض کرد: بفرمایید وقتی چیزی یا کسی گم می شود چه باید بکنم؟ حضرت فرمودند: دو رکعت نماز بخوان و در هر دو رکعت بعد از حمد «یس» بخوان و بعد از آن بگو: یا هادی الضالّهِ رُدَّ عَلَیَّ ضالَّتی» ای هدایت کننده گمشدگان، گمشده ام را به من برگردان. آن شخص می گوید: من این کار را کردم و بعد از مدتی خداوند گمشده ام را به من برگرداند.
از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده است: هر کس سوره «یس» را نوشته و پس از شستن از آب آن بنوشد در درونش هزار گونه دوا و نیز هزار گونه نور و یقین و برکت و رحمت را وارد کرده است و هر گونه دردی را از او دور میکند.
از حضرت سلمان فارسی (رحمة الله) روایت شده اگر کسی ده روز بعد از نماز صبح قبل از سخن گفتن با کسی، سوره «یس» را بخواند و این دعا را قبل از تلاوت سوره مزبور ده مرتبه بخواند بعد سوره را بخواند هر حاجتی را که بخواهد انجام شود انشاءالله؛ زیرا که اسم اعظم خداوندی در این دعا است ودعا است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، یا قدیم یا دائم یا حی و یا قیوم یا فرد و یا وتر یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد و صلی الله علی محمد و اله اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین.»
5- به بزرگترها «خصوصا پدر و مادر» احترام کنید و بکوشید آنها را از خودتون خوشنود کنید.
قرآن در سوره اسرا آيه 23 می فرماید: و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر احسان كنيد! و در سوره لقمان آيه 15 می فرماید: اگر آنها به تو اصرار كنند كه مشرك شوي اطاعتشان مكن، ولي در زندگي دنيا به نيكي با آنها معاشرت نما!
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: مردي نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرض كرد من جوان با نشاط و ورزيده اي هستم و جهاد را دوست دارم ولي مادري دارم كه از اين موضوع ناراحت مي شود، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: برگرد و با مادر خويش باش، قسم به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث ساخته است، يك شب مادر با تو مانوس گردد از يك سال جهاد در راه خدا بهتراست.
در معارف اسلام احترام به پدر و مادر از مهمترين مسائل اخلاقي است و بي احترامي به پدر و مادر گناه بزرگي است كه خداوند به راحتي از آن نمي گذرد و تا روز قيامت صبر نمي كند و فرزند خطاكار را سريع مجازات مي نمايد. پيامبر بزرگ ما در اهميت اين موضوع مي فرمايد: «كيفر سه گناه تا قيامت به تاخير نمي افتد عاق پدر و مادر، ظلم و تجاوز به مردم و ناسپاسي در مقابل احسان و نيكي ديگران.».
امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: «حسن سلوك و نيكي به والدين از حسن شناخت و معرفت عبد به خداوند تعالي است، زيرا هيچ عبادتي انسان را به سرعت نيكي به پدر و مادر به خشنودي خداوند تعالي نمي رساند آن هم احساني كه محض تحصيل رضاي پروردگار باشد.».
امام باقر (علیه السلام) مي فرمايد: «خوشا به حال كسي كه به پدر و مادر خود نيكي كند، زيرا خداوند بر عمر او مي افزايد»
امام صادق(علیه السلام) مي فرمايد: «خداوند دعاي سه كس را رد نخواهد كرد: دعاي پدر در حق فرزند در هنگام نيكي به او، دعاي پدر بر ضد فرزند(نفرين) هنگامي كه مورد عاق او واقع شود و دعاي مظلوم بر ظالم.»
کمیل بن زیاد مى‏گوید : امیر المؤمنین (علیه السلام) همواره به نیکى بر پدر و مادر تشویق مى‏کرد و مى‏فرمود : «فرزندان من! بر شما باد به نیکى بر پدر و مادر که در دعاى آنها هم بهبودى است و هم نابودى».
به برکت این اعمال حتماً مورد لطف خدای سبحان قرار میگیرید. یاحقّ.

چه کارهایی گناهان کبیره را محو می کند؟

 
پرسش :
چه کارهایی گناهان کبیره را محو می کند؟
 
پاسخ اجمالی :

گناهانی که بندگان مرتکب می شوند همه در یک رتبه قرار ندارند، بر این اساس، آمرزیده شدن آن نیز بستگی به نوع گناهی دارد که شخص مرتکب شده است، ممکن است گناهی با یک استغفار زبانی بخشیده شود، و برای زدوده شدن گناهی دیگر نیاز به زحمت و جبران بیشتری باشد. البته در دین اسلام تا هنگامی که انسان زنده است راه بازگشت به خداوند (توبه) باز است و برای رسیدن به این مقصود بعد از کمک خواستن از خدا و توسل به اولیاء، باید تمام کوشش خود را به کار گرفت تا حقوقی که از خداوند و مردم ضایع شده، جبران شود.

پاسخ تفصیلی:

در آغاز این گفتار به طور مختصر، دیدگاه دانشمندان اسلامی را در تقسیم گناهان به صغیره و کبیره یاد آور می شویم، سپس به راه هایی که در زدودن آثار گناهان از زندگی مان به ما کمک می کند می پردازیم.

 

در متون اسلامی سه دیدگاه درباره گناهان کبیره وجود دارد که با توجه به این که در رسیدن به پاسخ مفید است به آنها اشاره می کنیم.

 

اول: مراد از گناهان کبیره، گناهانی است که وعده آتش در آنها داده شده است.

 

دوم: گناه کبیره عبارت از گناهی است که در حرمت آن دلیلی قطعی از روایات و آیات آمده است.

 

سوم: با توجه به تعدادی از روایات، همه گناهان در مقابل عظمت خداوند، کبیره است و علّت این که از بعضی گناهان به گناه کوچک تعبیر شده، تنها در مقایسه با گناهان دیگر است.

 

برای اطلاع بیشتر در این رابطه به نمایه "آمرزش گناهان شماره 843 (سایت: 914)" مراجعه نمایید.

 

با توجه به این مقدمه یکی از مسائلی که در آموزه های اسلامی مورد توجه قرار گرفته، این است که آنچه باعث تباهی و هلاکت انسان می شود، دوری از فرامین الاهی و رو آوردن به گناه است که در آیات قرآن و روایات برای آنها عقوبت های سنگینی وعده داده شده است، ولی نکته ای که نباید از آن غفلت شود؛ این است که انسان با توجه به آثار بد گناهان در جنبه های مختلف فردی و اجتماعی می تواند مسیر خود را در جهت سعادت عوض کند؛ زیرا که در اسلام راه بن بست وجود ندارد، هر کسی در هر شرایطی می تواند مسیر خود را به طرف آنچه باعث عاقبت به خیری او می شود تغییر دهد.

 

راه های زدودن آثار گناه

 

به زدوده شدن آثار گناهان به وسیله برخی اعمال نیک، «تکفیر» می گویند، با توجه به موارد زیاد چنین اعمالی ما در این جا تنها به ذکر چند مورد از آنها بسنده می کنیم.

 

1. انجام نمازهای واجب و مستحب: خداوند در قرآن می فرماید: "وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ، وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات"‏؛ [1] در آغاز و انجام روز و پاسى از شب نماز را بپا دار، که نیکی ها، بدی ها را از میان مى‏برد‏.

 

2. استغفار: یکی از اموری که سبب می شود گناهان محو شود، استغفار از گناه است که در روایات متعدّد به آن اشاره شده است. امام صادق (ع) می فرمایند: انسان وقتی مرتکب گناهی می شود از صبح گاهان تا هنگام شب به او مهلت می دهند، پس اگر استغفار کرد، عمل او نادیده گرفته می شود. [2]

 

حضرتشان در روایت دیگری می فرمایند: هفت ساعت به او مهلت می دهند، اگر از گناه توبه کرد چیزی برای او نمی نویسند و اگر هفت ساعت گذشت و از گناه پشیمان نشد برایش می نویسند، و در ادامه می فرمایند: شخص مؤمن گاهی بعد از بیست سال گناهش به یادش می آید، ولی کافر همان لحظه بعد از انجام گناه فراموش می کند [3] و در روایت دیگری از معصوم (ع) نقل شده که حضرت فرمود: برای هر دردی دارویی و داروی گناهان استغفار است. [4]

 

نکته ای که در ارتباط با استغفار در زدودن آثار اعمال زشت باید مورد توجه قرار گیرد، این است که مراد از استغفار، همین ذکر زبانی؛ یعنی استغفر الله گفتن نیست که هر کس در شبانه روز هر نوع حقی را از مردم و خداوند ضایع کند، به مجرد گفتن این ذکر، گناهان او از بین برود و حال آن که این ذکر به تنهائی فایده ای ندارد، بلکه آثار منفی نیز به دنبال دارد.

 

امام رضا (ع) می فرماید: کسی که با زبانش استغفار کند و در قلب از اعمال بدش پشیمان نباشد، خود را مسخره کرده است. [5]

 

3. درود بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع): از جمله اموری که موجب از بین رفتن گناهان می شود، درود فراوان بر محمد و آلش فرستادن است. حضرت رضا (ع) می فرمایند: شخصی که توانایی انجام کارهایی را که سبب آمرزش او می شود ندارد، زیاد صلوات بر محمد (ص) و خاندان او فرستد که این عمل گناهان او را از بین می برد. [6]

 

اکنون به موارد دیگری از آنچه گناهان را محو می کند با ذکر آدرس بسنده می کنیم:

 

روزه ماه شعبان، [7] دادرسی از مظلوم و بر طرف نمودن اندوه مؤمنان، [8] غصه به جهت مردن، [9] رفتن به مسجد برای انجام نماز بعد از اذان مؤذن، [10] تلاوت قرآن، [11] گریه بر مصائب امام حسین (ع) [12] زیارت قبر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)، [13] نگاه کردن به خانه خدا (کعبه)، [14] گناه نکردن در مکان خلوت به جهت شرمساری از خداوند، [15] تلاش برای بر آورده شدن احتیاجات مؤمن مریض، [16] روزه ماه رمضان و محافظت از شکم و غریزه جنسی و نگهداری زبان در آن. [17]

 

گناهان کبیره

لیست کامل گناهان کبی

1-شرک و ريا
2-ياس از رحمت الهي
3-قنوط و بدگماني از خدا
4-نترسيدن از قهر نهايي خداوند
5-آدم کشي
6-عقوق والدين
7-قطع رحم
8-خوردن مال يتيم
9-ربا خواري
10-زنا
11-لواط
12-قذف
13-شرابخواري
14-قمار
15-سرگرمي به آلات موسيقي
16-آوازه خواني
17-دروغ
18-سوگند دروغ
19-گواهي دروغ
20-گواهي ندادن
21-پيمان شکني
22-خيانت به امانت
23-دردي
24-کم فروشي
25-حرامخواري
26-بس حقوق
27-فرار از جهاد
28-تعرب بعد الهجره
29-کمک به ستمگران
30-ياري نکردن ستمديدگان
31-سحر
32-اسراف
33-کبر ورزيدن
34-جنگ با مسلمانان
35-خوردن مردار و خوردن گوشت خوک
36-ترک نماز عمداٌ
37-زکات ندادن
38-استخفاف به حج
39-ترک يکي از واجبات
40-اصرار بر گناه و کوچک شمردن گناه
41-حيف در صيت
42-غيبت کردن
43-نميمه
44-استهزاء به مومن
45-سبب و طعن
46-خوار کردن مومن
47-سرزنش و رسوا نمودن مومن
48-هجو مومن به شعر يا نثر
49-اذيت مومن
50-همسايه آزاري
51-مکر و نيرنگ
52-دوروئي
53-احتکار
54-حسد
55-دشمني با مومن
56-مساحقه
57-قيادت و دنائت
58-استمناء
59-بدعت
60-حکم نا حق
61-جنگ در ماه حرام
62-بازداشتن از راه خدا
63-کفران نعمت
64-فتنه انگيزي
65-فروختن اسلحه به کفّار
66-بهتان و سوء ظن
67-هتک قرآن
68-هتک کعبه
69-هتک مساجد
70-هتک مشاهد و تربت حسيني

 
  BLOGFA.COM